گنجور

 
جهان ملک خاتون

من شبی در خواب عکس روی او گر دیدمی

زیر نعلین تو چون خاک رهت گردیدمی

گر مرا بودی مجال خاک بوس حضرتت

صد هزاران دردت از سر تا قدم برچیدمی

ور صبا از کوی تو بویی نیاوردی برم

کی چو غنچه من ز شادی صبحدم خندیدمی

گر نه بوی یوسف مصرم وزیدی گاه گاه

همچو یعقوب از غمت صد پیرهن بدریدمی

سرو آزاد قد او جانم ار کردی قبول

بنده وار از جان به گرد قامتت گردیدمی

ورنه سودایی شدی از زلف او دل چون قلم

سرزنش از خلق عالم این همه نشنیدمی

ورنه بر امّید عفوش جان بدی امّیدوار

ای جهان چون خرّمی، مهر از جهان ببریدمی

چون چنارم گر بدی دستی به سرو قامتت

با وجود دست بالا پای تو بوسیدمی

کاج مویی بودمی از زلف تو تا روز و شب

گرد ماه روشن روی تو درپیچیدمی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

پیش از این من کاشکی عشقت نمی ورزیدمی

تا به گوش خود جفا از دیگران نشنیدمی

این همه رسوایی از عشقت نرفتی بر سرم

روز اول چشم اگر از دیدنت پوشیدمی

کاش من حجام بودم تا به وقت سر تراش

[...]

صائب تبریزی

کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی

تا ز گلزار تو گستاخانه گلها چیدمی

گاه در پای تو بیخود چون زمین افتادمی

گاه بر گرد سرت چون آسمان گردیدمی

این که می بوسم زمین از دور و حسرت می برم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه