به امیدی که برآید مه رویت سحری
یا بیابم ز نسیم سر زلفت خبری
همه شب شمع صفت در غم رویت تا روز
می کنم گریه که از صبح بیابم اثری
همچو خاکم به سر کوی امیدت ساکن
تا مگر سروصفت سوی من آری گذری
کیمیا خاصیتی خاک رهت گشتم از آن
تا کنی سوی من خسته هجران نظری
تا به کی بر من بیچاره کنی جور و جفا
تا به کی شاد بود از شب وصلت دگری
چند در آتش هجران تو سوزد دل من
تا به کی خون رود از دست غمت در جگری
کشتی وصل نگارم به کناری نرسید
دست امید نکردم به میانش کمری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عشق و جدایی خود از معشوق سخن میگوید. او با امید به دیدار یار و شنیدن خبری از او شبها در غم فراق، مانند شمع میسوزد و گریه میکند. او به شدت منتظر است تا شاید روزی یار به سویش بیاید و او را در آغوش بگیرد. شاعر به تعبیر احساسات عمیق خود، از درد و رنج جدایی میگوید و از یار میخواهد که به او توجهی کند و به زندگیاش سر و سامان دهد، چرا که دیگر نمیتواند تحمل درد و غم این جدایی را داشته باشد. در نهایت، او از ناامیدی و عاشق شدن به مرگ امید اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به امید آنکه در سحرگاه، چهره زیبای تو را ببینم یا خبری از نسیم موهایت به دست آورم.
هوش مصنوعی: هر شب مانند شمعی در اندوه چهرهات میریزم و تا صبح گریه میکنم تا شاید نشانهای از تو پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من مانند خاک در کنار کوی امید تو نشستهام، به امید اینکه شاید روزی مثل یک درخت خوشفرم و زیبا، به سوی من بگذری.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و آرزوی تو، به مانند خاکی که در مسیر تو است، تبدیل به جادو و کیمیا شدهام. امید دارم تو هم نگاهی به من بیندازی و خستگی و تنهایی ناشی از دوریام را دریابی.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی بر من زجر و سختی روا داری؟ تا کی میخواهی از شادی شب وصالی که با دیگری داری لذت ببری؟
هوش مصنوعی: دل من تا کی باید در آتش دوری تو بسوزد و خون غم تو از جانم بریزد؟
هوش مصنوعی: کشتی عشق من به چنگال محبوبم نرسید و من به امید رسیدن به او، هرگز دست از تلاش نکشیدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.