گنجور

 
جهان ملک خاتون

که را باشد به عالم چون تو یاری

بتی خوش بوی خوش رو چون نگاری

به میدان ملاحت دیده ی من

ندیده مثل او چابک سواری

ز عشقت همچو چشمت ناتوانم

چو زلف بی قرارت بی قراری

نپرسی یک دم از حالم که چونست

به درد عشق ما زاری نزاری

تو را گر هست بر خاطر ز من بار

مرا در خاطر از تو نیست باری

ز پای افتاده ام در ره گذارت

چه باشد بر من ار آری گذاری

چه خوش باشد شراب وصل در جام

اگر نبود ز هجرانش خماری

خوشا دردی که درمانش تو باشی

خوش آن غم کش تو باشی غمگساری

بیا جانا که در عالم نیابی

چو من شوریده بختی بردباری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

جهان را نیست جز مردم شکاری

نه جز خور هست کس را نیز کاری

یکی مر گاو بر پروار را کس

جز از قصاب ناید خواستاری

کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
باباطاهر

به‌مو واجی چرا ته بیقراری

چو گل پروردهٔ باد بهاری

چرا گردی به‌کوه و دشت و صحرا

به‌جان او ندارم اختیاری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

ندارم جز غم تو غمگساری

نه جز تیمار تو تیمارداری

مرا از تو غم تو یادگارست

از این بهتر چه باشد یادگاری

بدان تا روزگارم خوش کنی تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه