گنجور

 
جهان ملک خاتون

که دارد در دو عالم چون تو یاری

به قد سرو سهی رخ چون نگاری

وفا در دل نداری یک سر موی

به میدان جفا چابک سواری

دلم فرسود در بند فراقش

ندارم بر وصالش اختیاری

دل مسکین ما از پا درآمد

نمی افتد به دست ما نگاری

اگرچه بار دارم بر دل از تو

بجز عشقت ندارم هیچ کاری

ز چشمت مستم ای دلدار و دارم

ز لعل دلکشت در سر خماری

نشستم بر سر خاک رهت خوش

چو سرو ناز کن بر ما گذاری

به جان آمد دلم از بردباری

نظر سوی جهان انداز باری

نظر بر من نکرد آن سرو آزاد

جهان را نیست پیشش اعتباری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

جهان را نیست جز مردم شکاری

نه جز خور هست کس را نیز کاری

یکی مر گاو بر پروار را کس

جز از قصاب ناید خواستاری

کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
باباطاهر

به‌مو واجی چرا ته بیقراری

چو گل پروردهٔ باد بهاری

چرا گردی به‌کوه و دشت و صحرا

به‌جان او ندارم اختیاری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

ندارم جز غم تو غمگساری

نه جز تیمار تو تیمارداری

مرا از تو غم تو یادگارست

از این بهتر چه باشد یادگاری

بدان تا روزگارم خوش کنی تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه