گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای دیده ی بخت جهان در آرزوی روی تو

وی قبله ی جان جهان طاق خم ابروی تو

ای نور چشم من صبا آورد بویت سوی ما

عمریست تا جان می دهد مسکین دلم بر بوی تو

تا چند چوگان جفا جانا زنی بر جان ما

دانی که من سرگشته ام مانند گو در کوی تو

ای سر و سیم اندام ما زنهار از ما سرمکش

تا بنگرم در قامتت ای دیده ی ما سوی تو

چشمان تو ترک خطا زلف تو از مشک ختن

دانی که عمری تا شدم از جان و دل هندوی تو

آخر ز روی مرحمت روزی ز حال من بپرس

باشد که رحمی آیدت ای روی عالم سوی تو

از حد بشد بر ما جفا میلی کن آخر سوی ما

مسکین دل بیچاره ام آمد به جان از خوی تو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی سوی تو

خوی تو مردم کشتن است، ای من غلام روی تو

گه جان به بویی می دهم، گه دل به مویی می نهم

کاری ست افتاده مرا با هر خم گیسوی تو

از بس که کویت هیچگه خالی نباشد ز آه کس

[...]

جهان ملک خاتون

باد صبا جان می دهد در آرزوی روی تو

باشد که روزی بگذرد اندر شکنج موی تو

بر بوی آن تا روی تو بیند کسی از بامداد

ای خاطر صاحبدلان ساکن شده در کوی تو

صبحم نسیمی مشک بیز آمد ز جایی آشنا

[...]

جامی

داری به جان من کمین ای من کمین هندوی تو

خوی تو گر هست این چنین صد جان فدای خوی تو

گه بر در بتخانه ام گه در حریم خانقه

القصه گردم در به در دایم به جست و جوی تو

بادا ز زخم ناوکت در سینه صد روزن مرا

[...]

اهلی شیرازی

سایم همه شب روی خود بر خاک دور از روی تو

باشد شبی ای سیمتن آسایم از پهلوی تو

دورم من و نزدیک تو نتوانم از ضعف آمدن

کاهم ز غم باشد مرا بادی رساند سوی تو

تا بر زبان دیگری نام تو باری نگذرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه