دل من از غم عشقت خرابست
جگر بر آتش هجران کبابست
نظر بر حال زارم کن که لِلّه
نظر بر خستگان کردن ثوابست
طبیب من تویی آخر دوایی
بکن کاحوال این بی دل خرابست
بگفتا صبر می باید در این کار
اگرچه عاشقی اینت جوابست
بدو گفتم که صبرم نیست تا کی
ز هجران جان مسکین در عذابست
نگویی صبر از آن رو چون توان کرد
رخت دانی که رشک آفتابست
منم چون ذرّه سرگردان از آن روی
که خورشید جمالش در نقابست
پریشان حالم از شبهای هجران
چو زلف مشکبارش پر ز تابست
نگردد چشم بختم هیچ بیدار
که چشم نیمه مستش پر ز خوابست
به حالم گر کنی رحمت چه باشد
جهانبانی چو می دانی صوابست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد و رنج عشقش میگوید. دلش به خاطر هجران و دوری محبوب خراب است و احساس میکند که در آتش این فقدان میسوزد. او از محبوب میخواهد که بر حال زار او نظر کند و به او کمک کند؛ زیرا او تنها امیدش به محبوب است. با وجود توصیهها به صبر، شاعر نمیتواند تحمل کند و از عذاب هجران رنج میبرد. او خود را مانند ذرهای سرگردان میبیند که به خورشید جمال محبوبش حسرت میبرد. شبهای دوری و غم عشق او را پریشان کرده و او امیدوار است که اگر محبوب به حال او رحم کند، چه خواهند کرد، چرا که او میداند جهانبانی صحیح چیست.
هوش مصنوعی: قلب من به خاطر غم عشق تو آواره و ویران است و دلburnن من در آتش دوری تو میسوزد.
هوش مصنوعی: لطفاً به حال رقتبار من توجهی داشته باش، زیرا خداوند پاداش نیکوئی برای توجه به افرادی که در رنج و سختی هستند در نظر گرفته است.
هوش مصنوعی: ای طبیب، تو میدانی که حال من چقدر خراب است، پس لطفاً درمانم کن.
هوش مصنوعی: برای پیشرفت در این کار باید صبر پیشه کنی، حتی اگر عاشقانه با این موضوع درگیر هستی.
هوش مصنوعی: به او گفتم که دیگر نمیتوانم صبر کنم، زیرا در دوریاش جانم در عذاب است و طاقت ندارم.
هوش مصنوعی: صبر نکن که در انتظار چیزی باشی، زیرا این صبر به خاطر زیبایی و درخشش خورشید است که باعث حسادت میشود.
هوش مصنوعی: من مانند ذرهای سرگردان هستم، زیرا تابش زیبایی خورشید در پشت نقابی پنهان شده است.
هوش مصنوعی: حالم در شبهای دوری به هم ریخته است، همچنان که زلفهای مشکی او پر از ناز و زیبایی است.
هوش مصنوعی: چشم سرنوشت من هرگز بیدار نمیشود، چرا که چشم کسی که نیمه مست است، پر از خواب و آرامش است.
هوش مصنوعی: اگر به حال من رحم کنی، چه اهمیتی دارد که تو بر جهان تسلط داری؟ میدانی که این کار درست و پسندیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تَنَش سیمست و لَبْ یاقوتِ نابست.
همان دَندانِ او دُرِّ خوشابست.
اسد کو ناف خانهٔ آفتابست
ازان آهو دمش چون مشک نابست
در این جو دل چو دولاب خرابست
که هر سویی که گردد پیشش آبست
وگر تو پشت سوی آب داری
به پیش روت آب اندر شتابست
چگونه جان برد سایه ز خورشید
[...]
بیا کز رفتنت جانم خرابست
دل از شور نمکدانت کبابست
درنگ آمدن، ای دوست کم کن
که عمر از بهر رفتن در شتابست
من آیم هر شبی سوی تو، لیکن
[...]
زکوه صورتی بعد از نصابست
ولی فردا انصاب اندر حسابست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.