گنجور

 
جهان ملک خاتون

جان شیرینم تویی دانی که شیرینست جان

گر دهد دستم شبی در پایت افشانم روان

سر و جان ما تویی یک دم به سوی ما خرام

زآنکه دایم سرو را میلست بر آب روان

من دل و جان جهان از بهر وصلت خواستم

دولت وصل تو ما را خوشتر آید از روان

چشم و ابرویت ز ما بربود هوش و عقل و دین

روی زیبایت ببردم طاقت و صبر و توان

پادشاه حسن و زیبایی تویی از روی لطف

رحمتی کن رحمتی زنهار بر این ناتوان

چند رانی وقت گل ما را ز بستان ارم

بر غریبی بی نوایی رحم کن گر می توان

گر به دستم گل بیفتد از سرابستان عیش

هم نسیمی آورد سویم صبا از گلستان

نکهتی آمد به سویم صبحدم گویا مگر

از سر زلف تو می آید صبا عنبرفشان

یک شبم بنواز جانا از وصال خود که من

غیر لطف جان فزایت کس ندارم در جهان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه