ای باد صبحدم گذری کن بکوی دوست
وز من ببر سلام و تحیت بسوی دوست
رخ بر درش نهاده بگو از زبان من
کاشفته گشت حال دلم همچو موی دوست
گر دست حادثات ز پایم در افکند
باشد هنوز در سر من آرزوی دوست
قربان اگر کنند به تیغ جفا مرا
بدکیشم ار روم ز سر جستجوی دوست
دشمن بگفتگوی من افتاده است و من
آن نیستم که ترک کنم گفتگوی دوست
صد بار مردم از غم و بازم حیات داد
همچون مسیح باد سحرگه ببوی دوست
این دولتم بس است که غایب نمیشود
یکدم ز پیش دیده من نقش روی دوست
یارب بود که بار دگر چشم تیره ام
روشن شود ز پرتو روی نکوی دوست
دانی که کحل چشم حسین شکسته چیست
گردی که باد صبح رساند ز کوی دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از باد صبح خواسته است که به کوی دوست برود و سلامش را برساند. او آرزو دارد که حال دلش همچون موهای دوست شاداب باشد و اگرچه مشکلات و حوادث او را به زمین بیندازند، اما همواره آرزوی دیدار دوست را در دل دارد. شاعر با اشاره به اینکه دشمنانش در حال گفتگو هستند، میگوید که هرگز از گفتگو با دوست دست نخواهد کشید. او از غمهایش میگوید که بارها به مرگ نزدیک شده اما باز هم زنده مانده است، چرا که یاد دوست به او زندگی میبخشد. شعر نشاندهنده عشق و longing به محبوب و دوستی واقعی است که هیچگاه از ذهن شاعر بیرون نمیرود.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، لطفاً از کنار کوی محبوب من عبور کن و سلام و greetings من را به او برسان.
هوش مصنوعی: برای تو که در در را بستهای، بگو که حال و روز دلم را فهمیدهام؛ حالتی که مثل موی محبوبم پیچیده و در هم است.
هوش مصنوعی: اگرچه حوادث و مشکلات مرا به زمین زده باشند، اما هنوز در دل من آرزوی وصال دوست وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی با تیغ ظلم و ستم به من حمله کند، من برای یافتن دوست و معشوقم حتی اگر ناچار شوم از سر خودم بگذرم، قربانی میشوم.
هوش مصنوعی: دوست و دشمن در حال گفتگو هستند و من نخواهم گذاشت که به خاطر دشمنی، صحبت با دوستم را ترک کنم.
هوش مصنوعی: بارها به خاطر غم و اندوه جان سپردهام، اما دوباره زندگیی جدیدی یافتهام؛ مانند مسیح که در صبحگاه با عطر دوست زنده میشود.
هوش مصنوعی: این ثروت و دارایی من همین است که همیشه تصویر چهره محبوبم در مقابلم قرار دارد و هرگز از نظرم دور نمیشود.
هوش مصنوعی: خداوندا، کاش دوباره چشمانم که تاریک شده، با نور چهره زیبای دوست روشن شود.
هوش مصنوعی: آیا میدانی آن گردی که صبح هنگام از سوی دوست به ما میرسد، چه چیزی است که در چشمان حسین نقش بسته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کانیست سوی کعبه و آنست سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
لبیک عاشقان به از احرام حاجیان
کینست سوی کعبه و آن است سوی دوست
کعبه کجا برم چه برم راه بادیه
کعبه است کوی دلبر و قبله است روی دوست
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست
خود اوست جمله طالب و ما همچو سایهها
ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست
گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم
[...]
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
گفتم به گوشهای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
صبرم ز روی دوست میسر نمیشود
[...]
ماه دو هفته را نبود نور روی دوست
باغ شکفته را نبود رنگ و بوی دوست
با حاجیان شهر نشینیم و کرده ایم
کعبه ز کوی دلبر و قبله ز روی دوست
هرکو ز خود نرست نیفتد بدام یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.