من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم
ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم
خلیل عشق دلدارم ز آتش گلشنی دارم
از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگریزم
بدان ساقی چو پیوستم هزاران توبه بشکستم
ز جام عشق چون مستم چه مرد زهد پرهیزم
اگر دانم که دلدارم کشد تیغ و کشد زارم
برهنه رو به تیغ آرم بجان خویش بستیزم
اگر آن عیسی جان را گذار افتد بخاک من
ز انفاس مسیحائی چو گرد از خاک برخیزم
خیال دوست در خلوت چو با جانم بیاویزد
مرا دیگر نمی شاید که با هر کس بیامیزم
من این نار حسینی را فرو کشتن نمی یارم
اگر چه هر نفس مشکی ز اشک دیده میریزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عاشقانه و شور و شوق است. شاعر از حال و وضعیت خود میگوید که در حالت مستی و شیدایی به سر میبرد و نمیتواند از عشق دوری کند. او به عشق خود و درد و سوزشهای ناشی از آن اشاره میکند و میگوید که حتی در برابر خطر هم حاضر است جان خود را فدای عشق کند. به نوعی، شاعر احساساتش را از لذت و زحمت عشق بیان میکند و نمیتواند از یاد محبوب غافل شود. او به شدت تحت تأثیر این عشق است و آماده است تا هرگونه قربانیکردن برای آن را بپذیرد. در نهایت، او به شدت تحت تأثیر غم و شادی عشق قرار دارد و نمیتواند از آن فرار کند.
هوش مصنوعی: من آن شخص آشفته و سرمست هستم که وقتی از خواب بیدار میشوم، از شدت درد درونم، انقلابها و شورشها را به پا میکنم.
هوش مصنوعی: دلباختهام به عشق محبوبم و از شوق او به آتش عشق او دچارم. به همین خاطر، از زیباییهای دنیا و لذتهایش فاصله میگیرم و به سمت آتش عشقش میروم.
هوش مصنوعی: ساقی، وقتی به عشق تو متصل شدم، هزاران بار عهد و پیمان خود را شکستام. حالا که از عشق تو سرمستم، چه اهمیتی دارد که مرد زاهد و پرهیزکار باشم؟
هوش مصنوعی: اگر بدانم که محبوبم شمشیرش را میکشد و مرا به شدت زخمی میکند، با رویی بدون ترس به سوی شمشیر میروم و با تمام وجودم مقاومت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر آن عیسی جان به زمین بیفتد، من از نفسهای مسیحایی خود مانند گرد و غبار از زمین بلند میشوم.
هوش مصنوعی: وقتی که یاد دوست در تنهایی به جانم میچسبد، دیگر نمیتوانم با کسی دیگر ارتباط برقرار کنم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم این حزن و اندوه حسینی را سرکوب کنم، حتی اگر هر دم از چشمانم اشک بریزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
به کوشش میکشم خود را که بر فتراکت آویزم
مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد
ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟
پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد
[...]
مرا در دل همی آمد که با عشقت نیامیزم
ز دست جور تو جانا به صد فرسنگ بگریزم
ولی خیل خیال تو دو اسبه تاختن گیرد
کجا باشد مرا یارا که با هجر تو بستیزم
اگر خفتم من خاکی به خاک عشق در کویت
[...]
نه صبر آنکه از خاک سر آن کوی برخیزم
نه روی آنکه بنشینم سگش را آبرو ریزم
چنان در مهر آن خورشید خو کردم به تنهایی
که گر دستم دهد از سایه خود نیز بگریزم
هوس دارم که ریزد خون من امروز تا فردا
[...]
ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم
مگر آن کز سر جان چون خط سبز تو برخیزم
پی نظاره تا باری سر از روزن برون آری
چه در پایت کشم گر هم بدامانت در آویزم
از آن تنگ شکر لعلت نبخشد ذره یی هرگز
[...]
مرا آن به که خون خود به خاک کوی او ریزم
غباری گردم و در دامن زلفش درآویزم
به فکر آستانش هر نفس از جای برخیزم
چه سازم در سلامتخانه تسلیم نگریزم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.