عید است و موسم گل و هنگام طرف باغ
لیکن مراست در دل غمگین چو لاله داغ
ساقی اهل عشق فروغی ز باده کو
تا لحظه ای ز هستی خویشم دهد فراغ
با عقل سوی دوست کسی ره نمیبرد
خورشید را بشب نتوان یافت با چراغ
از کوی دوست میرسی ای باد مشگبوی
کز رهگذار تست مرا عنبرین دماغ
در ناله است بلبل و نرگس گشاده چشم
تا کی خرامی ای گل سیراب سوی باغ
دل بی تو سوخت چاره کارش ز کار تست
حاکم توئی و نیست بر این خسته جز بلاغ
شعرت غذای طوطی روح است ای حسین
بشناس قدر طعمه طوطی مده بزاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر حال و هوای عید و زیبایی طبیعت را描 میکند، اما خود را در دل غمانگیز و دلتنگی احساس میکند. او از ساقی میخواهد که با بادهای او را از این ناراحتی رها کند و به عشق و دوستی نزدیک شود. شاعر به این نکته اشاره میکند که عقل نمیتواند او را به دوست برساند و تنها با عشق میتوان به حقیقت دست یافت. همچنین، او درباره تاثیر غم و عشق بر دلش میگوید و از بلبل و گل نیز یاد میکند که به عشق و زیبایی زندگی اشاره دارد. در پایان، شاعر به حسین، ممکن است شاعر یا دوستش، میگوید که شعرش غذای روح است و باید ارزش آن را بشناسد.
هوش مصنوعی: این روزها جشن و شادی است و گلها در حال شکفتناند، اما در دل من همچنان اندوهی عمیق وجود دارد، مانند لالهای که در دل خود غم و داغی دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهای برای عاشقان بیاور تا لحظهای از وجود خود راحتی یابم.
هوش مصنوعی: هیچکس با عقل و تفکر نمیتواند به سوی دوست حقیقی خود برود، زیرا مانند این است که خورشید را در شب با چراغ پیدا کنیم؛ این کار غیرممکن است.
هوش مصنوعی: ای باد خوشبو، تو از کوی محبوب میگذری و بوی عطر او را به همراه خود میآوری که من را به یاد خوشیها و عطر دلانگیز او میاندازی.
هوش مصنوعی: بلبل در حال ناله و نرگس با چشمان باز به گل نگاه میکند. تا کی ای گل، به آرامی به سمت باغ حرکت خواهی کرد؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری تو آتش گرفته و چارهام فقط در دست توست. تو حکمرانی و بر این دل آزرده هیچ راه نجاتی جز به زبان نمیبینم.
هوش مصنوعی: شعر تو همچون غذایی است برای روح طوطی، ای حسین. ارزش این غذا را بشناس و آن را به کلاغ نده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.