گنجور

 
حسین خوارزمی

عید است و موسم گل و هنگام طرف باغ

لیکن مراست در دل غمگین چو لاله داغ

ساقی اهل عشق فروغی ز باده کو

تا لحظه ای ز هستی خویشم دهد فراغ

با عقل سوی دوست کسی ره نمیبرد

خورشید را بشب نتوان یافت با چراغ

از کوی دوست میرسی ای باد مشگبوی

کز رهگذار تست مرا عنبرین دماغ

در ناله است بلبل و نرگس گشاده چشم

تا کی خرامی ای گل سیراب سوی باغ

دل بی تو سوخت چاره کارش ز کار تست

حاکم توئی و نیست بر این خسته جز بلاغ

شعرت غذای طوطی روح است ای حسین

بشناس قدر طعمه طوطی مده بزاغ

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار

یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ

قطران تبریزی

تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ

پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ

دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب

کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ

از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست

[...]

مولانا

امروز روز شادی و امسال سال لاغ

نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ

آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل

چشم من و تو روشن بی‌روی زشت زاغ

گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان

[...]

سعدی

برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ

چون دست می‌دهد نفسی موجب فراغ

کاین سیل متفق بکند روزی این درخت

وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ

سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت

[...]

جهان ملک خاتون

دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ

دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ

بی روی دلفریب تو خون می رود دگر

اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ

عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه