در غیرتم که با خود همراز و همنشینی
در آب عکس خود را زنهار تا نبینی
آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا
دانی که تا چه غایت زیبا و نازنینی
آنگه که دیده باشی رویی بدین ملاحت
از خود به سر نیایی با ما کجا نشینی
زلف تو را نگویم عنبر کادب نباشد
با گرد خاک کویت گویم که عنبرینی
خورشید پیش رویت آید به سجده گوید
ای صانعی که از گل خورشید آفرینی
هر کاو لب تو دیده انگشت و لب گزیده
حیران حسن رویت صورتگران چینی
گل کیست تا به رویت نسبت کند همامش
یا مشک تا به مویت گوید که همچنینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر از غیرت و حسودیش صحبت میکند و میگوید که نباید در آب عکس خود را ببیند تا از زیباییاش غافل نشود. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که اگر او را ببیند، دیگر با کسی نمیتواند بنشیند. زلف معشوق را به عطر عنبر تشبیه میکند و زیباییاش را فراتر از هر چیز میداند. در انتها به عظمت معشوق اشاره کرده و میگوید که هیچ گل یا عطر دیگری نمیتواند به پای او برسد. شاعر به شدت تحت تأثیر جذابیت معشوق است و زیبایی او را بینظیر توصیف میکند.
هوش مصنوعی: در غم غیرت و حسرت خود، مراقب باش که به تصویر خود در آب نگاه نکنی، زیرا ممکن است این دیدن برایت دردسرساز شود.
هوش مصنوعی: نمیخواهم آینه را در حضور تو نگهدارم، زیرا از آنجا متوجه میشوی که چقدر زیبا و دلربا هستی.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهای به این زیبایی را ببینی، دیگر نمیتوانی در کنار ما بمانی و از خودت فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: زلف تو را نمیتوانم به عطر خوش عنبر تشبیه کنم، زیرا در کنار گرد و خاک کوی تو، دیگر نمیتوان آن را درست توصیف کرد. در واقع، زیبایی و عطر زلف تو به قدری خاص و دلنشین است که تنها میتوانم بگویم مثل عطر عنبر است.
هوش مصنوعی: خورشید به تو احترام میگذارد و به سجده میافتد و میگوید: ای خالق بزرگی که از خاک گل، خورشید را آفریدهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که لبهای تو را دیده و از شور زیباییات انگشتش را گاز گرفته، در شگفتی زیبایی چهرهات مثل یک مجسمه چینی است.
هوش مصنوعی: این گل کیست که بتواند به زیبایی تو اشاره کند و بگوید که سرشتی مانند بوی مشک داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی
پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی
با راستی رفیقی با مردمی قرینی
رایند جمله شاهان تو رای آفرینی
گر چه مه زمانی ورچه شه زمینی
[...]
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
[...]
آن روی چون بهارت رشک نگار چینی
جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی
رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان
در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی
در باغ دلنوازی شمشاد تازه روئی
[...]
بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی
نازی که می کشم من از چون تو نازنینی
تا دست و پا نهادی در حسن کس ندیدم
پایی به دامن اندر، دستی در آستینی
گر در جهان بگردی از جور خود نیابی
[...]
ای طالب معانی در شاعری ز هر در
در حجره معاذی چون آیی و نشینی
از بس تواضع او را کوچک دل شناسی
لیکن برادر او مرد بزرگ بینی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.