چشم خود را دوست میدارم که رویش دیدهام
عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیدهام
ای حریفان من در این مذهب نه امروز آمدم
عشق او در مجلس روحانیان ورزیدهام
چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست
من به پهلو زان جهان تا این جهان گردیدهام
عالم صورت حجاب روی معشوق من است
پرتوی از حسن تو در روی خوبان دیدهام
سرو را گفتم چرا میلرزی از باد صبا
گفت دارد بوی او از بوی او لرزیدهام
در گلستان یار ما وقت سحر چون میگذشت
گفت گل انصاف من بر روی خود خندیدهام
مشک را بر بوی زلفش بر گریبان بستهام
لاله و گل را به یاد رنگ او بوییدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید. او به زیباییهای خود اشاره میکند و میگوید که عشق او در قلبش جا دارد. شاعر به یادآوری لحظات عاشقانه و تصاویری از معشوق میپردازد و به تأثیر عشق بر طبیعت و عناصر مختلف اشاره میکند. تکانهای سرو و خندههای گلها به نوعی از تأثیر عشق بر محیط اطراف حکایت دارند. به طور کلی، شعر بیانگر سرشار بودن شاعر از احساسات عاشقانه و تأثیر عشق بر زندگی و هستی اوست.
هوش مصنوعی: من چشمانم را دوست دارم چون زیبایی آنها را دیدهام و به گوشم علاقه دارم زیرا صدای او را شنیدهام.
هوش مصنوعی: ای دوستان، من امروز به این دنیای عشق وارد نشدهام. مدتهاست که عشق او را در مجالس روحانی و معنوی پرورش دادهام.
هوش مصنوعی: زمانی که شور و شوق عاشقان شدت گرفت و یاد آن روز بزرگ (روز الست) در دلها زنده شد، من از آن دنیای دیگر به این دنیا آمدهام و در اینجا زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که جهان و زیباییهای ظاهری مانع از دیدن واقعیات و زیبایی معشوق به حساب میآید. شاعر اشاره میکند که زیبایی معشوق را تنها در آثاری که از آن در صورتهای دیگر وجود دارد، مشاهده کرده است. به عبارتی، تجلی زیبایی معشوق را در چهرههای دیگران به صورت انعکاس و پرتویی از او میبیند.
هوش مصنوعی: به سرو گفتم چرا از بادی که نسیم خوشبو میآورد میلرزی، او جواب داد که بوی محبوبم را احساس کردهام و به خاطر آن میلرزم.
هوش مصنوعی: در صبحگاهان در باغی که یار ما آنجا بود، وقتی وقت سحر میگذشت، گفت گل: "به انصاف من بر روی خود لبخند زدهام."
هوش مصنوعی: من مشک را به خاطر بوی زلف او بر لباسم گذاشتهام و به یاد رنگ او، عطر لاله و گل را استشمام کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیدهام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیدهام
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیدهام
بیمیانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
[...]
هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
پیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهام
چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد
من پس گوش از خجالت تا سحر خاریدهام
گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن
[...]
تا فراقت دیدهام خون میچکاند دیدهام
برکَن از سر دیدهام گر جز خیالت دیدهام
رحم کن بر من که بیرویت ز پا افتادهام
سر مپیچ از من که چون زلفت به سر گردیدهام
بارها پیشت ز غربت نامهها بنوشتهام
[...]
تا منور شد ز خورشید رخ او دیدهام
در همه اشیا ظهور صورت او دیدهام
از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت
تا چو موسی نطق آن شیریندهان بشنیدهام
کافرم گر، دیدهام بیعشق او چندان که من
[...]
روز و شب از بس که محو آن میان گردیدهام
موی میترسم برآید عاقبت از دیدهام
صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم
نام خود را از زبان هیچکس نشنیدهام
اشک رنگین، داغ حرمان، زخم رشک مدعی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.