گنجور

 
هجویری

بدان که محبت حق تعالی مر بنده را ارادت خیر بود و رحمت کردن بر وی و محبت اسمی است از اسامی ارادت چون رضا و سخط و رأفت، و آن‌چه بدین ماند. حمل این اسامی جز به ارادت حق تعالی نشاید کرد و آن یک صفت است او را قدیم که بدان خواهان است مر افعال خود را. پس اندر حکم مبالغت و اظهار فعل از این بعضی اخص بعضی است.

و فی الجمله محبت خداوند تعالی مر بنده را آن است که: با وی نعمت بسیار کند و وی را اندر دنیا و عقبی ثواب دهد و از محل عقوبت ایمن گرداند و وی را از معصیت معصوم دارد و احوال رفیع و مقامات سنی وی را کرامت کند و سرش را از التفات به اغیار بگسلاند و عنایت ازلی را بدو پیونداند؛ تا از کل مجرد شود و مر طلب رضای وی را مفرد گردد و چون حق تعالی بنده‌ای را بدین معانی مخصوص گرداند آن تخصیص ارادت وی را محبت نام کنند و این مذهب حارث محاسبی و جنید و جماعتی از مشایخ است، و فقهای فریقین و متکلمان سنت بیشتر هم بر این‌اند. رضوانُ اللّه علیهم اجمعین.

و آن که گوید: «محبت حق تعالی به معنای ثنای جمیل است بر بنده»، ثنای وی کلام وی بود و کلامش نامخلوق است و آن که گوید: «به معنی احسان است»، احسان وی فعل وی بود به حکم معنی متقارب است این اقاویل و حکم جمله موجود.

اما محبت بنده مر خداوند را صفتی است که اندر دل مؤمن مطیع پدیدار آید، به معنی تعظیم و تکبیر؛ تا رضای محبوب را طلب کند و اندر طلب رؤیت وی بی صبر گردد واندر آرزوی قربت وی بی قرار گردد و بدون وی با کس قرار نیابد و خو با ذکر وی کند و از دون ذکر وی تبرا کند و آرام بر وی حرام شود. قرار از وی نَفُور گردد واز جملهٔ مألوفات و مستأنسات منقطع گردد و از هواها اعراض کند. به سلطان دوستی اقبال کند و مر حکم او را گردن نهد و به نُعوت کمال مر حق را تعالی و تقدس بشناسد.

و روا نباشد که محبت حق مر بنده را از جنس محبت خلق باشد یک‌دیگر را؛ که آن میل باشد به احاطت و ادراک محبوب و این حکم صفت اجسام بود. پس محبان حق تعالی مستهلکان قرب وی‌اند نه طالبان کیفیت وی؛ که طالب به خود قایم بود اندر دوستی و مستهلک به محبوب قایم بود و درست‌ترین کسان در معرکه گاه محبت مستهلکان‌اند و مقهوران؛ از آن‌چه محدَث را به قدیم جز به قهر قدیم توسل نباشد و هرکه تحقیق محبت را معلوم کند ابهام برخیزد و شبهت نماند.

و محبت بر دو گونه باشد: یکی محبت جنس به جنس و آن میل و توطین نفس باشد و طلب ذات محبوب از راه مماست و ملازقت و دیگر محبت جنس نه با جنس و این طلب قرار کند با صفتی از اوصاف محبوب که با آن بیارامد و انس گیرد چون شنیدن کلام و یا دیدار.

و گرویدگان اندر محبت بر دو قسمتاند: یکی آن که إنعام حق با خود بینند و رؤیت انعام و احسان، محبت منعم و محسن تقاضا کند ودیگر آن که کل انعام را از غلبهٔ دوستی اندر محل حجاب نهند و راهشان از رؤیت نعم به منعم بود و این عالی‌تر است. واللّه اعلم.