گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حیدر شیرازی

بر چهرهٔ او هر که زمانی نگران شد

مانند من از مهر رخش بی‌دل و جان شد

یارم به در مسجد نو بر لب جویی

آمد چو گل تازه و چون سرو روان شد

بر سینه زدم سنگ و دلم تنگ شد از غم

تا از برم آن سنگ دل تنگ دهان شد

در مجمع خوبان که به از حور بهشتند

دلدار من آن دارد و دل عاشق آن شد

تا مست شوی از لب معشوقه چو حیدر

می نوش که عید آمد و ماه رمضان شد