دلا، دیگر بفکر کار خود باش
چو خود یاری نداری، یار خود باش
تو سلطانی و تختت عرش والاست
بپستی جا مکن، جای تو بالاست
برو جایی، که ما را جا نباشد
چه جای ما؟ که جا را جا نباشد
رفیقان اندکی بودند و رفتند
درین منزل نیاسودند و رفتند
تو هم برخیز و بنشین با رفیقان
منه پا در طریق بی طریقان
تو شهباز هوای لامکانی
زمین طی کن، که مرغ آسمانی
زمین هیچست و دوران هیچ بر هیچ
برو نه چرخ گردون پیچ بر پیچ
بدورش قاف هم کوه بلاییست
بگرد خلق پیچان اژدهاییست
ز کلک صنع، یارب، این چه قافست؟
کزو چون قاف در دلها شکافست
ز دور چرخ دایم اضطرابی
کزو حاصل نگردد رشته تابی
چو روز از مهر مشعل برفروزد
ز مهر خود جهانی را بسوزد
چو شب ظاهر کند کین نهان را
ز بی مهری سیه سازد جهان را
شب آن و روز این، یارب، چه سازیم؟
سیه شد روز ما چون شب، چه سازیم؟
بود عالم همین ویرانه ای چند
بهر ویرانه محنت خانه ای چند
بیک باران کلوخ او در آبست
ز یک توفان بنای او خرابست
بشهر او نشان آدمی نیست
بدشت او گیاه خرمی نیست
اگر کوهست مأوای پلنگست
وگر بحرست غوغای نهنگست
بهاراو گل حسرت شکفته
خزانش برگ عشرت را نهفته
زمستانش ز سردی سرد چون یخ
تموز او ز گرمی همچو دوزخ
عناصر هم ندارد هیچ بنیاد
باین ارکان نگردد خانه آباد
ز آتش خرمن عمرت بسوزد
هوا برخیزد، آتش بر فروزد
بدریای فنا آبت کند غرق
فشاند خاکت آخر گرد بر فرق
سه فرزندی که نسل این چهارست
یکی را کان گوهر اصل کارست
چو گوهر تاج شه را زیوری نیست
ولیکن خالی از دردسری نیست
دوم زان چیست؟ شاخی رسته از خاک
که سر تا پای او خارست و خاشاک
سیم جز نوع حیوانی نباشد
در اکثر رسم انسانی نباشد
حقیقت از هزاران در یکی نیست
بدی بسیار و نیکی اندکی نیست
همه از روی صورت آدمی سار
ولی از راه معنی آدمی خوار
بکوی ناسپاسی پی فشرده
براه حق شناسی پی نبرده
الا، زین همرهان خود را جدا کن
بایشان رو مکن، رو بر خدا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون خودشناسی، دوستی و دوری از دنیای نامناسب میپردازد. شاعر به انسان توصیه میکند که به فکر خود باشد و تنها به خود تکیه کند. زندگی را به عنوان یکی از ویرانهها و پر از محنت میبیند و میگوید که انسانها در این دنیا باید مراقب دوستان ناپاک بوده و به جای آنها به خداوند تکیه کنند. او همچنین اشاره میکند که با وجود مشکلات و دردها در زندگی، نباید ناامید شد و باید به دنبال حقیقت و نیکی بود. در نهایت، شاعر میگوید انسانها باید از همراهان ناسپاس دور شده و به خداوند نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: ای دل، دیگر به فکر کار خودت باش؛ چون که یاری از دیگران نداری، خودت به یاری خودت بپرداز.
هوش مصنوعی: تو همچون یک پادشاهی که بالای عرش قرار داری، جایگاه تو باید بلند و والا باشد، پس خود را در موقعیت پایین قرار نده.
هوش مصنوعی: برو به مکانی که برای ما جایی وجود نداشته باشد، زیرا اگر جایی باشد، آنجا هم دیگر برای ما حقی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تعداد کمی از دوستان بودند که در اینجا ماندند و آرامش نیافتند و سپس رفتند.
هوش مصنوعی: برخیز و با دوستانت بنشین، ولی قدم در مسیر آنهایی که راهی ندارند نگذار.
هوش مصنوعی: تو مانند پرندهای بزرگ و رهای آسمان، در دنیای خاکی و مادی پرواز کن و آزادی را تجربه کن، زیرا تو جود و جلالی مانند آن مرغ آسمانی داری.
هوش مصنوعی: زمین و زمان هیچ ارزشی ندارند. هیچ چیز در این دنیا پایدار نیست، و چرخش آسمان هیچ تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: در اطراف او، چرخش قاف مانند کوه بلندی است و به دور مردم میچرخد، مانند یک اژدها که در حال پیچیدن است.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شگفتی آفرینش اشاره دارد. گویا شاعر از خداوند میپرسد که این چه هنری است که باعث میشود دلها مانند قافلهای شکافته شوند و در عمیقترین احساسات و افکار انسانها نفوذ کند. به نوعی، پیام این شعر زیبایی و قدرت اثرگذاری هنر و آفرینش بر روح و دل انسانهاست.
هوش مصنوعی: از دور دستها همیشه نگران و مضطرب هستی، اما هیچ سودی از این نگرانی نمیبری و هیچ رشتهای از آن به دست نمیآوری.
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از افق طلوع میکند، حرارت و نور آن میتواند همه جا را روشن کند و زندگی را به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا میرسد و کینهای را که پنهان است آشکار میکند، دنیا را به خاطر بیرحمیاش تیره و تار میسازد.
هوش مصنوعی: در این شب و روز ما، ای خدا، چه باید بکنیم؟ روز ما به اندازه شب تاریک و بینور شده است، چه تدبیری باید اندیشید؟
هوش مصنوعی: دنیا همین ویران است و در میان این ویرانی، سختیها و رنجهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: باران سنگی بر او میبارد و به خاطر یک طوفان، ساختارش ویران شده است.
هوش مصنوعی: در این شهر هیچ نشانی از انسانیت دیده نمیشود و در دشت او هم هیچ گیاه سرسبزی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر مکانی خانهگاه پلنگ باشد، پس دریا هم همیشه جای نهنگهاست و شور و هیاهو دارد.
هوش مصنوعی: بهار به عنوان نشانهای از شگفتی و زیبایی، گلهای حسرت را به نمایش میگذارد، در حالی که خزان، شادی و لذت را در دل خود پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: زمستانش به شدت سرد است و مثل یخ میباشد، در حالی که تابستان او به قدری گرم است که شبیه دوزخ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هیچ بنیادی برای این ارکان وجود ندارد، پس خانهای آباد نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات به خاطر هوای نفس بسوزی، زندگیات نابود میشود و آتش غم و اندوه در دل تو شعلهور میگردد.
هوش مصنوعی: در دریاچه فانی، تو را غرق خواهد کرد و در نهایت، خاکت را روی سرت خواهد پاشید.
هوش مصنوعی: سه فرزندی که از این چهار نسل وجود دارند، یکی از آنها همچون گوهر ارزشمند از اصل و ریشهی کار و تلاش به حساب میآید.
هوش مصنوعی: گوهر قرار گرفته بر تاج پادشاه زیبا و ارزشمند است، اما همچنان مشکلاتی در اطراف آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: دومین چیزی که وجود دارد، شاخهای است که از خاک بیرون آمده و تمام آن پر از خار و علفهرز است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر طلا و نقره به نوعی از موجودات زنده تعلق نداشته باشند، در بیشتر رسوم انسانی و آداب و سنن ما جایی نخواهند داشت. به عبارتی دیگر، ارزش و اهمیت این فلزات در زندگی انسانها به دلیل پیوندشان با فرهنگ و رسوم اجتماعی است.
هوش مصنوعی: حقیقت تنها در یک در از هزاران در پیدا میشود؛ بدیها بسیارند اما نیکیها کمترند.
هوش مصنوعی: همه به ظاهر انسان را میبینند، اما از نظر معنوی، انسانها از هم متمایز هستند و در حقیقت، ارزش و مقام انسان در عمق وجود او و معناهایش نهفته است.
هوش مصنوعی: به خانه ناشکری میروی در حالی که از راه شکرگزاری بیخبری.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در کنار تو هستند، از آنها دور شو و به توجه به خدا مشغول باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.