گنجور

 
هلالی جغتایی

خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت

تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت

ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا

چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت

تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون

ترحم کن، که دیگر نیست تاب تندی از خویت

بصد تیغ ستم کشتی مرا، عذر تو چون خواهم؟

کرمها میکنی، صد آفرین بر دست و بازویت

پس از عمری اگر یک لحظه پهلوی تو بنشینم

رقیب اندر میان آید، که دور افتم ز پهلویت

میانت یکسر مویست و جان در اشتیاق او

بیا، ای جان مشتاقان فدای هر سر مویت

هلالی را نگشتی، گر سجود از دیدنت مانع

سرش در سجده بودی، تا قیامت، پیش ابرویت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت

خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت

پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت

سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم

[...]

حسین خوارزمی

الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت

ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت

اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم

نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت

ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل

[...]

جامی

همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت

که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت

تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان

ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت

به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم

[...]

هلالی جغتایی

چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟

سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت

تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن

بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت

بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم

[...]

محتشم کاشانی

به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت

به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت

به راه جستجویت هرکه کمتر می‌کند کوشش

نمی‌بیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت

تو را آن یار می‌سازد که باشد قبله‌اش غیری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه