گنجور

 
حزین لاهیجی

ازچهل سال فزون شد که به شیرین سخنی

من چو خورشید در اقطار جهانم مشهور

آن سرافیل نفس سوخته ام کزتف دل

می دمد از گلوی خامهٔ من نفخهٔ صور

بالد از تربیت نالهٔ من شعلهٔ شوق

زیر بال نفسم، گرم شود آتش طور

هر گهر کز رک نیسان قلم ریخته ام

بود آویزه ی گوش و بر ایام و شهور

دشمن و دوست، چه دانا و چه نادان، گیرند

مصرعم را به صد اکرام چو بیت معمور

وحش و طیر از اثر نالهٔ من در شورند

چون سراییدن داوود، به آیات زبور

طرفی ازشهرت وازشعرکه بستم این است

که سخن، قدر مرا کرد به عالم مستور

ذلّت شعر، فرو برد مرا در دل خاک

زیر این گرد کسادی شدهام زنده به گور

آن فرومایهٔ بیچاره که امروز، زبان

بگشاید به سخن، با همه سامان قصور

نه شکوهی، نه شعوری، نه زبانی، نه دلی

لفظ را عار ز ربط وی و از معنی عور

از دهن هر چه برآرد، به گریبانش رود

می زند بیهده از بهر خود این خر، طنبور

به کتاب لغت و دفتر اشعار کند

از رَهِ کدیه، به دریوزهِ الفاظ مرور

کند از جهل مرکّب سیه ارچند ورق

آن سجلّی ست به حُمقش، برِ اصحاب شعور

طرف او چیست ندانم ز سخن، حیرانم؟

که به امّید چه، این پیشه به خود بسته به زور؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سوزنی سمرقندی

تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور

چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور

دل او تا نشود خالی فردوس از هور

بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور

سعدی

به فلک می‌رسد از روی چو خورشید تو نور

قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور

آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد

بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور

حور فردا که چنین روی بهشتی بیند

[...]

همام تبریزی

آفتابی و ز مهرت همه دل‌ها محرور

چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور

قربتت نیست میسر به نظر خرسندم

همه مردم نگرانند به خورشید از دور

انتظار نظرم پرده صبرم بدرید

[...]

حکیم نزاری

هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور

عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور

من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم

که منم شیفته و شیفته باشد معذور

طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را

میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور

گاه میساختمی بر که و حوضی که در او

جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور

گه بصحرای هوس از پی نظار گیان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه