گنجور

 
حزین لاهیجی

سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی

به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟

هلاکت الفتت گردم، که از جادو نگاهیها

دل شوریده را از من، مرا از دل جدا کردی

حزین آتش زدی پروانه سان، محفل نشینان را

سر افسانهٔ جانسوز را هر جا که وا کردی