گنجور

 
حزین لاهیجی

من رند خراباتم،سر مست و خراب اولی

وین عقل نصیحت گر، مغلوب شراب اولی

در خرقه نمی گنجم، با سبحه نمی سازم

ایام بهار آمد، ساقی می ناب اولی

بی عشق چه فیض آخر، از عمر توان بردن

هر جاکه دلی باشد، زان طره به تاب اولی

از برق جلال آمد، گلگونه جمالش را

نظارهٔ حسن او، در عین عتاب اولی

رندان قلندروش، از بزم برون رفتند

محفل چو شود خالی، خاموشی و خواب اولی

تا عمر بود بستان، از ساقی ما جامی

فرصت چو رود از دست، ای دوست شتاب اولی

این دل که حزین دارد، از خیل وفاکیشان

از آتش عشق او، در سینه کباب اولی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی

وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم

در کنج خراباتی افتاده خراب اولی

چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی

[...]

ابن حسام خوسفی

آن زلف مشَّوش وش اندر خم و تاب اولی

وآن نرگس خوش منظر مخمور و خراب اولی

چون مشک و گل و نسرین خوش منظر و خوش بویند

بر عارض گلگونت بر مشک و نقاب اولی

در دیده من چهرت در سینه من مهرت

[...]

فروغی بسطامی

این سر که به تن دارم مست می ناب اولی

این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی

این است اگر ساقی، می خور ز حساب افزون

زیرا که چنین مستی تا روز حساب اولی

هر جا بت سر مستی با جام شراب آید

[...]

غبار همدانی

بر گردنم از مویت پیوسته طناب اولی

سرپنجه ات از خونم همواره خضاب اولی

در خُمّ فلاطونی اسرار محبت نیست

یک چند فرو رفتن در خُمّ شراب اولی

عشق آمد و عقلم را در پرده نهان فرمود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه