دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم
لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم
سر شوریده دلان در خم چوگان من است
بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم
کام جانی که به زهر ستم انباشته بود
به خیال لب نوشت شکرستان کردم
در بساط من دل دادهٔ دیدارپرست
دیده ای بود که بر روی تو حیران کردم
سفر وادی امّید به جایی نرسید
مدتی همرهی آبله پایان کردم
گبر دیرینهٔ عشقم چه شد ار قدرم نیست؟
عمرها خدمت آن آتش سوزان کردم
ذره در همّتم آویخت، به خورشید رسید
مور اگر رو به من آورد سلیمان کردم
از فغان دل شوریده، به منقار مرا
پرده ای بود که پیرایهٔ بستان کردم
خاطر پیر مغان شاد که از همّت او
کوری محتسبان باده فراوان کردم
هر چه گفتم چو نی، از دولت آن لب گفتم
هر چه کردم به هواداری جانان کردم
دل جمعی نگران سخنم بود حزین
سر زلف رقمی تازه، پریشان کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس دلتنگی و ستم معشوقش سخن میگوید و به زیباییها و بینظیریهای عشق اشاره میکند. او با زبانی عاطفی از زخمهای عشق و شوق خود سخن میگوید و تغییرات روحی و احساسیاش را بیان میکند. همچنین او به تلاشهایش برای جلب توجه و عشق معشوق اشاره دارد و بر دلنگرانیهای جمعی دیگر نیز تأکید میکند. در نهایت، شاعر نشان میدهد که هر آنچه انجام داده، به عشق و هواداری از معشوقش مرتبط بوده است.
هوش مصنوعی: دل من از بیعدالتی تو بسیار ناراحت و آزرده است و به همین خاطر حسرت گلستان را میخورم. در حالی که به خاطر زخمهایی که از تیغ تو خوردهام، لبخند میزنم.
هوش مصنوعی: دلهای آشفته و پریشان در بازی چوگان من قرار دارد، زیرا به خاطر پریشانی و بینظمی زلف تو، تلاش زیادی برای سامان دادن آنها کردهام.
هوش مصنوعی: در دل شخصی که از ظلم و سختیها پر شده بود، به یاد لبهای شیرین، خوشی و لذت را جستجو کردم.
هوش مصنوعی: در دنیای من، کسی وجود داشت که به عشق دیدار شگفتزده شده بود، و من او را به تماشای تو مشتاق و حیران کردهام.
هوش مصنوعی: سفر در جادهی امید به نتیجهای نرسید و مدتی با مشکلات و موانع همراهی کردم.
هوش مصنوعی: محبت قدیمی من چه شده است که اهمیتی برایم قائل نیستند؟ سالها در خدمت آن عشق آتشین بودهام.
هوش مصنوعی: یک ذره که با تمام تلاشش به سمت خورشید پرواز کرد، اگر که به من روی آورد، من هم مانند سلیمان عمل میکنم.
هوش مصنوعی: دل ناآرام و نگران من، به نوعی درد و رنج خود را به زبان میآورد، و این احساسات، مانند پردهای برای من هستند که زیباییهای زندگی را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: دل پیر مغان خوش است زیرا به بودن اراده و تلاش او توانستهام شراب زیادی بر کوری نظارتکنندگان بیاورم.
هوش مصنوعی: هر چه بر زبان آوردهام، از زیبایی آن لبها بوده است و هر کاری که انجام دادهام، به خاطر عشق و محبت به معشوقم بوده است.
هوش مصنوعی: دل برخی از مردم نگران واژهها و حرفهای من بود، ولی من با موهای زیبای خود، همگان را متحیر و پریشان کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم
تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم
من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه
قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم
سایهای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان
[...]
اینکه خود را به در میکده عریان کردم
خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم
دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند
اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم
عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود
[...]
سخن دوست گران بود فراوان کردم
جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم
گرد راه خضری از نظرم می پاشید
سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم
هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد
[...]
مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم
تا نظر باز به روی مه کنعان کردم
تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب
ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم
تا مرا کعبه مقصود به بالین آید
[...]
دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم
باد را از نفسی آتش سوزان کردم
آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد
من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم
غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.