لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم

باد را از نفسی آتش سوزان کردم

آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد

من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم

غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم

که چرا گوشزد خیل رقیبان کردم

رفتی و کرد عیان راز دورن مردم چشم

گرچه عمریست من این واقعه پنهان کردم

شوق آنزلف و بناگوش چو بر سر بودم

همه جا روز و شبی دست و گریبان کردم

نقش رخسار تو بردم بزمانی در چین

تا زصورتگرش نیک پشیمان کردم

از پی قافله ات گرد صفت میآیم

که در این راه سراغ مه کنعان کردم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

سال‌ها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم

تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم

من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه

قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم

سایه‌ای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان

[...]

امیرعلیشیر نوایی

اینکه خود را به در میکده عریان کردم

خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم

دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند

اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم

عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود

[...]

نظیری نیشابوری

سخن دوست گران بود فراوان کردم

جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم

گرد راه خضری از نظرم می پاشید

سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم

هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد

[...]

صائب تبریزی

مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم

تا نظر باز به روی مه کنعان کردم

تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب

ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم

تا مرا کعبه مقصود به بالین آید

[...]

حزین لاهیجی

دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم

لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم

سر شوریده دلان در خم چوگان من است

بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم

کام جانی که به زهر ستم انباشته بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه