دوش با باد دمی شکوه زهجران کردم
باد را از نفسی آتش سوزان کردم
آتش از شرح غمت در نی کلکم افتاد
من چرا شیر صفت جا به نیستان کردم
غیرتم میکشد ایدوست که نامت بردم
که چرا گوشزد خیل رقیبان کردم
رفتی و کرد عیان راز دورن مردم چشم
گرچه عمریست من این واقعه پنهان کردم
شوق آنزلف و بناگوش چو بر سر بودم
همه جا روز و شبی دست و گریبان کردم
نقش رخسار تو بردم بزمانی در چین
تا زصورتگرش نیک پشیمان کردم
از پی قافله ات گرد صفت میآیم
که در این راه سراغ مه کنعان کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد خاطرات و عواطف ناشی از جدایی از معشوق خود میپردازد. او از تلخی فراق و حسرتهایش سخن میگوید و به توصیف آتش شوق و عشقش نسبت به معشوق میپردازد. شاعر با احساساتی چون غیرت و رازهای درونیاش، در تلاش است تا درد و غم جدایی را به تصویر بکشد. او همچنین به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره میکند و نشان میدهد که چقدر تحت تأثیر وجود او بوده است. در نهایت، او به یادآوری سفر و جستوجوی خود برای یافتن معشوق پرداخته و به حالت نجاوت و اشتیاقش نسبت به او میافزاید.
هوش مصنوعی: شب گذشته با نسیم گلهای از فراق را کردم و با نفسهای خود شعلهای سوزان ایجاد کردم.
هوش مصنوعی: آتش بهخاطر بیان درد و غمت در نی شگفتانگیزی ایجاد شد و من چرا باید با ویژگیهای شیر در این نیزار زندگی کنم؟
هوش مصنوعی: احساس غیرت و شجاعتی در من وجود دارد که وقتی نامت را بردم، نگران شدم چرا که به رقبای فراوانم گوشزد کردهام.
هوش مصنوعی: تو رفتی و راز درون مردم را آشکار کردی، هرچند که من سالهاست این ماجرا را پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: علاقه به آن موها و گوشهای زیبایش مرا دیوانه کرده بود، به طوری که در هر زمان و مکان، شب و روز، درگیر این احساس بودم.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای تو را در مدت زمان کوتاهی به هنرمندی در چین ارائه دادم تا او از کار خود به خاطر آن زیبایی بسیار پشیمان شود.
هوش مصنوعی: من در پی کاروان تو به دنبال تو هستم و در این مسیر به دنبال مهتابی هستم که تو را شبیه آن میدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم
تا به فتویِ خِرَد حرص به زندان کردم
من به سرمنزلِ عَنْقا نه به خود بُردم راه
قطعِ این مرحله با مرغِ سلیمان کردم
سایهای بر دلِ ریشم فِکَن ای گنجِ روان
[...]
اینکه خود را به در میکده عریان کردم
خرقه را رهن شراب از پی رندان کردم
دوش یک جرعه ام احسان ننمودی هر چند
اشک چون شمع فشاندم سپس افغان کردم
عمرها آنچه دل از علم و عمل جمع نمود
[...]
سخن دوست گران بود فراوان کردم
جان به بیعانه بیارید که ارزان کردم
گرد راه خضری از نظرم می پاشید
سوی هر چشمه شدم چشمه حیوان کردم
هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد
[...]
مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم
تا نظر باز به روی مه کنعان کردم
تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب
ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم
تا مرا کعبه مقصود به بالین آید
[...]
دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم
لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم
سر شوریده دلان در خم چوگان من است
بس که آشفتگی از زلف تو سامان کردم
کام جانی که به زهر ستم انباشته بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.