گنجور

 
حزین لاهیجی

زهی ز صبح بناگوشت آفتاب خجل

ز خط غالیه سای تو، مشک ناب خجل

به دل خیال تو آمد شبی و منفعلم

که میزبان شود از کلبهٔ خراب خجل

دلم ز وعده بر آتش فکندی و رفتی

نگشت آن لب میگون ازین کباب خجل

حیات یک دمه هم صرف پوچ شد چو حباب

کسی مباد ز عمر سبک رکاب خجل

به روی ساقی گلچهره چون نظر فکنم؟

مرا که توبه، نمود از رخ شراب خجل

ز پشت پا نظر از شرم بر نمی دارد

شده ست نرگس از آن چشم نیم خواب خجل

سحر به باغ چنان این غزل سرود حزین

که گشت بلبل گوینده در جواب خجل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

به وقت گل شدم از توبهٔ شراب خجل

که کس مباد ز کردار ناصواب خجل

صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث

نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل

بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم

[...]

ابن حسام خوسفی

ایا ز تاب جمال تو آفتاب خجل

ز عطر سنبل زلف تو مشک ناب خجل

ز دانه های دهان تو در دهانه ی لعل

در اندرون صدف لؤلؤ خوشاب خجل

نقاب چهره برافکن که پرده دار چمن

[...]

صائب تبریزی

نیم ز پرسش محشر به هیچ باب خجل

که خود حساب نمی گردد از حساب خجل

نکرد تربیت عشق در دلم تاثیر

چو تخم سوخته گردیدم از سحاب خجل

چنین که من خجل از سایلم ز بی برگی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه