ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا
جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا
ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب میشوی
شمع بزم غیر و میخواهی در آن محفل مرا
بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت
کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا
بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم
جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا
خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق
غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا
چاره جو هاتف برای مشکل عشقم ولی
مشکل از تدبیر آسان گردد این مشکل مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر درباره درد و حسرت عاشقانه است. شاعر از رنجی که عشق و جدایی برایش به وجود آورده سخن میگوید. او از محبوبش که همچون ناقهای از او دور شده یاد میکند و حس میکند که جانش در پی آن محبوب رفته است. شاعر احساساتی چون حسرت، غم و کمحالی را بیان میکند و به تلاشهایش برای فراموش کردن محبوب اشاره میکند، اما میداند که این تلاشها بینتیجه بودهاند. در نهایت، او به دنبال چارهای برای مشکلات عشقش است، اما متوجه میشود که مسائل عاطفی به سادگی حل نمیشوند.
هوش مصنوعی: وقتی آن شترسوار از خانهام دور شد، جان من هم به دنبال شتر رفت و دل من نیز به سوی محملی که در آن بود، پر کشید.
هوش مصنوعی: شما از شوق و حسادت به من به آتش میافروزید و هر شب مثل شمع در محفل دیگران میدرخشید، در حالی که آرزو دارید در آن جمع، من حضور داشته باشم.
هوش مصنوعی: پس از سالها زخم و درد، سرانجام کسی به من آسیب زد و از من گذشت. او مرا کشت، اما اکنون از حسرت داشتن ضربهای دیگر، دلم میسوزد که آن قاتل را نمیتوانم ببینم.
هوش مصنوعی: بارها کوشش کردم که عشق و احساساتم را از دل بیرون بیاورم، اما هر بار موفق نشدم و همچنان این احساسات در قلبم باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند دریاست که من را در خود غرق کرده، در حالی که تو در ساحل آرام و بیخبر از حال منی.
هوش مصنوعی: هاتف برای درد عاشقانهام راهحلی پیشنهاد میکند، اما مشکل اصلی اینجاست که با تدبیر و فکر کردن، این معضل برای من حل نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اژدهای عشق زد زخمی عجب بر دل مرا
نیست خاطر سوی تریاک و فسون مایل مرا
نیست تریاک و فسون من بجز جانان که ساخت
مهرش از صبح ازل در جان و دل منزل مرا
عمر در تحصیل وصلش رفت و آن حاصل نشد
[...]
کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟
بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا
بیتو مرگ آسوده سازد اضطراب دل مرا
آنچه گردابست عالم را بود ساحل مرا
ناید از دستم گشاد عقدهای دل که هست
ناخنم سست و هزاران عقده مشکل مرا
در محیط عشق کز وی نیست امید نجات
[...]
ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا
منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام
باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
نفگند از دور هرگز ناوکی بر سینه ام
[...]
زالتزام عقل شد دیوانگی حاصل مرا
بعد از این دیوانه خوان، بینی اگر عاقل مرا
بخت میمون بین که چون صیا سنگین دل مرا
نیم بسمل می فروشد می خرد قاتل مرا
با دلت کاش ای کمان ابرو بدل گردد دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.