گنجور

حاشیه‌گذاری‌های ابراهیم وژدان

ابراهیم وژدان


ابراهیم وژدان در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۲:

یه اتفاقی افتاده شب حافظ یه خوابی دیده که خوابش را تعبیر هم نکرده مثل فیلم های اصغر فرهادی پایانش را باز گذاشته😂)

 

بیت 《گفته باشد مگرت ملهم غیب احوالم》اگر کسی میتونه لطفا ترجمه کنه(احساس میکنم "ملهم"اینجا به معنای ناتوان و فلج باشه)

 

بسته بر آخور او استر من جو میخورد

تیزه افشاند به من گفت مرا میدانی

 

ترجمه بیت دوم:

۱- بر من شمشیر کشید که میدانی من چه کسی هستم و چه جایگاهی دارم 

۲- بر من شمشیر کشید(ای مخاطب شعر من) متوجه حرف من هستی که دارم چی میگم(گفتِ مرا میدانی)

 

چون به تاریخ مسلط نیستم صرفا برداشتی که از این مصراع در نظرم آمد را اشاره کردم. اگر اشتباه بود حتما عزیزان حرف این بنده حقیر را تصحیح کنن

 

ابراهیم وژدان در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳۳:

مصراع دوم از بیت دوم 《بر سر خواجه که تا آن ندهی نستانی》 بی اختیار مرا یاد جمله سردار دلها ، شهید قاسم سلیمانی انداخت که نوشته بود 《خدایا مرا پاکیزه بپذیر》

 

ابراهیم وژدان در ‫۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

سوال آیا این کار پدر در نظر شاعر کار درستی بوده یا کار درستی نبوده است؟ حافظ در جای دیگه میگه که

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض(اشاره به بهشت) /به هوای سر کوی تو برفت از یادم. یعنی آن بهشتی که من در آنجا بودم سر کوی معشوق نبود و من بخاطر رسیدن به سر منزل مقصود که سر کوی دوست باشه طی طریق کردم و دلجوی حور و لب حوض و سایه طوبی انقدر در نظرم بی ارزش آمد که فراموشش کردم.

 

با اینکه حافظ میخواد بگه من فرزند همان پدر هستم و کلمه ناخلف هم خیلی دلپسند تر هست ولی بنظر شخص بنده هم در مصراع دوم اشاره به فروختن دنیا دارد.یعنی یک چیز پست تر از روضه رضوان دارم که میخوام بفروشم.

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر ملک جهان را به جویی نفروشم

 

پدرم روضه رضوان را بخاطر یک چیز والاتر به دو گندم فروخت(به هوای رسیدن به سر کوی دوست)

من هم باید برای رسیدم به چیز بهتر و والاتر، داشته پستتر خود را بفروشم

حافظ دو تا انتخاب داره یا آخرت را به دنیا بفروشه یا دنیا را به آخرت بفروشه که از نظر بنده حقیر ،با توجه ابیات قبل و بعد از این بیت حافظ دنیا را میفروشد برای رسیدن به آخرت

هرچند میدونم که مصراع دومی که نوشتم با توجه به فرموده دوستان در هیچ نسخه‌ی خطی که در نظرات ذکر شد ، نبوده است.

 

ابراهیم وژدان در ‫۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

سلام

حقیقتا نظراتی که زیر این شعر نوشته شده بود را دوست داشتم. یکی از مهارتهای حافظ اینه که از هر جهتی به شعرش نگاه کنی یه چیزی میبینی.علاوه بر این دو نگاه که دوستان فرمودند (۱- از طرف فرزند آدم  ، ۲- از زبان شیطان ) دو نفر هم یکی به داستان هاروت و ماروت و یکی هم به حادثه کربلا و آنچه برای حضرت زینب کبری(س) افتاد اشاره داشت که این شعر مانند آینه همه را بازتاب دهد.

درباره بعضی از بیت ها هم این حقیر حرفهایی دارم که ندیدم کسی به آن اشاره کند. و نگاه من از زبان انسان به معنی فرزندان ادم ابوالبشر میباشد.

طایر گلشن قدسم:پرنده یک باغ یا حریم مقدسم، اشاره به بهشتی که مقدس است و شاعر خود را عاجز از بیان مفهوم  درد فراغ از این حریم قدسی میبیند.

 

من مَلَک بودم: ما دو مدل ملک داریم ، یعنی چی؟ یعنی یک مدلش از نظر نژادی هست که از این نظر نه آدم و نه ابلیس را شامل نمیشه اما از نظر درجه و مقام و مرتبه همه دوستان میدانند که ابلیس در بارگاه الهی به مرتبه ای رسیده بود وملقب به عزازیل بود.یعنی از این نظر از بعضی فرشتگان مقام بالاتری هم ممکن است داشته باشد. البته همه اینها برمیگرده به قبل از دستور سجده بر آدم. وقتی آن مقام از ابلیس گرفته شد از نظر درجه هیچ چیزی نداشت و برای اشاره به او باید از اسم و نژاد او که جن هست استفاده شود.چون دیگر مقام ملک را ندارد.(این برای دوستانی که با اشاره به قرآن ابلیس را ملک میدانند و فکر میکنن بعد از رانده شدن از درگاه حق ماهیتش از فرشته به جن تغییر پیدا کرده) در این جا خواجه شیراز میگه منِ فرزند آدم از مقربین درگاه بودم از مقام  بالایی برخوردار بودم ، مقام ملکوتی داشتم(نظر شخصی)

دیر خراب آباد: دوتا نکته گفته شد که هر دو میتونه درست باشه.خرابه‌ی  دنیا که آبادی پنداشته شده، یا خرابه ای که در آن امید گنج هست(دنیای خرابی که مزرعه آخرت است)و میتواند ما را به آبادی یعنی همان فردوس برین برگرداند

 

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض/به هوای سر کوی تو برفت از یادم

زمانی که آدم خود را در بهشت و اشرف مخلوقات دید با خودش گفت آیا بالاتر از من هم هست و این سوال را از خدا پرسید و خداوند به او گفت عرش را نگاه کند ، وقتی عرش را نگاه کرد اسم یا جایگاه ۵ تن آل عبا را دید بعد از دیدن این جایگاه به هوای رسیدن به آن جایگاه ،سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض از یادش رفت و آخر کار هم با هدف رسیدن مقام بالاتر در دام دشمن گرفتار شد و فریب خورد.

 

نیست بر لوح دلم جز الف قامت (دوست/یار)

فرقی بین دو کلمه یا کلماتی که معنا را کامل کند نیست.کلمه الف را بعضی از دوستان با حرف وسط یار یکی دیدن و گفتن این درسته که با کمال احترام به نظر دوستان اما درباره حرف الف میخوام توضیح بدم

در کلمه "خدا" یا درستترش "خود آ" یعنی کسی که خودش الف میباشد.

در کلمه "اله" یا(تلفظ) "الآه" یا درستترش " ال آ" که در عربی یعنی الفی که با "ال" معرفه شده است.

الف یعنی راست قامت ،کسی که متکی به خود است ، قائم به ذات است و وابسته به دیگری نیست. 

در عبارت لا اله الا الله که دقت کنیم عبارت کلمه "اله" که اشاره بر "ال آ" دارد صفت قائم به ذات بودن بجز الله در هیچ وجود دیگری نیست.

در بیت مورد اشاره جناب حافظ میگه که من الف صفتی جز (عشق/یار/دوست) خود نمیشناسم و این بر لوح دلم ثبت شده و ...

 

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق/هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم.

از وقتی که به مقام بندگی رسیدم و غلامی این خانه را میکنم، هر دم غمی (آزمایشی) جدید به سوی من میاد. عبارت "مبارک بادم"   از آنجایی که این آزمایش سبب بالا رفتن مقام این غلام حلقه به گوش میشود آن را با اینکه سختی دارد و انسان آزرده میشود ولی مبارک خطاب کرده

 

میخورد خون دلم مردمک دیده،سزاست/که چرا دل به جگر گوشه مردم دادم: چون اشاره به مردمک چشم(آن سیاهی داخل عنبیه که لنز چشم برای ارسال تصاویر به شبکیه چشم هست)  شده اشاره به دیدن با چشم مادی دارد و میگه این چشم داره خون دلم را میخوره(یا دلم را خون کرده) و حقم هست. و دلیل این حرفش اینکه بجای یار حقیقی عاشق دختر(جگرگوشه) مردم  (همان ترک شیرازی😂) شده است

 

sunny dark_mode