گنجور

حاشیه‌ها

زیبا در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲ - دوست ندیدم:

در بیت سوم مصرع اول واژه دگر به اشتباه وگر نوشته شده است.لطفا تصحیح بفرمائید.

کامران کمیلی پور در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

با سلام.
مصرع اول بیت دوم باید به این صورت اصلاح شود:
در عشق باش مست. که عشقست هر چه هست.

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

" هر کس" که دلی دارد,...

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:

دلت "نسوخت" که بیچاره...

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

گو "بجو" در چه زنخدانت

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

نقش نامت کرده دل محراب " تسبیح و سجود"
هم با حالت محراب و تسبیح سازگارتره, هم واج آرایی "س" در این مصرع و مصرع بعدی, و هم معنای زیباتری داره

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

در بعضی نسخ : "یا غم عشق خورد یا غم رسوایی را"

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

من در بعضی تصحیح ها دیده م : گر "شوق" حرم باشد سهل است..
با توجه به کاربرد فراوان کلمه کعبه و حرم با کلمه شوق صحیح به نظر میرسه
مثال: در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم..

علی ه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

نکته اول: " که کید و سحر" صحیح تر به نظر می رسه و لف و نشرش هم کامله
لب ضحاک, کید , به ضحاک آموخت
چشم فتان , سحر , به سامری
نکته دوم: بیت آخر: " چنان " بگریم , صحیح تر است

امین در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

به تناسب مراعات نظیر "اعضا"به نظر واژه"پیکرند"منطقی تر میرسد. و اینکه سعدی سر و بدن بودن را به کسی منسوب نکرده بلکه فقط نظر به پیوستگی اعضا داشته

محدثه در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴ - نی محزون:

استاد چقدر قشنگ 4بیت اول گفته:امشب ای ماه....وچقد قشنگ هلال مه رو ب کاهش جان یه عاشق از معشوق وصف کرده!!!من عاشق این وصف بی نظیرم.

کامران کمیلی پور در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

با سلام.
در بیت پنجم گل دوم باید به کل بدل گردد. گل چه بود که کل توئی.
مطابق قرائت صوتی دکتر سروش در مجموعه رسول آفتاب.

فرشید در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - دزد و قاضی:

دزد پیری را به دام انداختند
دست و پا بستند و حد بنواختند
گفت قاضی : این خطا کاری چه بود ؟
گفت دزد : هان گر گویم به پا خیزد ز دامان تو دود
گفت هان بدگوی کار خویشتن
گفت : هستم همچو قاضی راهزن

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

گلستان سعدی به تصحیح غلامحسین یوسفی چاپ خوارزمی سال 1381 صفحه‌ی 105

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

متن کامل حکایت شماره 39 در کتاب تصحیح شده‌ی غلامحسین یوسفی چنین است:
طایفه‌ی رندان به انکار درویشی بدر آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بی‌طاقتی پیش پیر طریقت برد که چنین حالی رفت. گفت ای فرزند، خرقه‌ درویشان جامه رضاست هر که در این جامه تحمّل بی‌مرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام است.
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک است آب هنوز
×××
گر گزندت رسد تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
ای برادر چو عاقبت خاک است
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۹:

این حکایت طبق کتاب گلستان به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی کامل نیست:
بعد از عبارت عربی، متن کامل آن چنین است:
اذا رأیت اثیما کُن ساتِراً و حلیماً
یا من تُقَبِّح امری لِمَ لا تَمُر کریما
×××
متاب، ای پارسا، روی از گنهکار
ببخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن
گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی چاپ 1381 ص 104

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 40 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

دو بیت از این حکایت از قلم افتاده است:
بعد از متن و نثر حکایت ابیات چنین شروع و خاتمه می یابند:
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه، چه مردی، چه زنی
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
×××
اگر خود بردَرَد پیشانی پیل
نه مردست آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارند
اگر خاکی نباشد، آدمی نیست
گلستان سعدی، تصحیح و توصیح غلامحسین یوسفی، صفحه‌ی 105 و 106

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 41 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۳ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 42 است

۱
۵۲۹۹
۵۳۰۰
۵۳۰۱
۵۳۰۲
۵۳۰۳
۵۶۳۷