. دکتر شکوهی
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود:
این بیت را درست کنید:
بیارند بر کتف او خام گاو بدوزند تاگم کند زور وتاو
درست آن این است:
بیارند بر کتف او خام گاو
بدوزند تا گم کند زور و تاو
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود:
این بیت را درست کنید:
چو فرماند دهد شهریار بلند ....
درست آن این است:
چو فرمان دهد شهریار بلند ....
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۷:
این بیت را درست کنید:
دو خانه ز بهر سلیح نبرد بفرمو کز نقرهٔ خام کرد
درست آن:
دو خانه ز بهر سلیح نبرد بفرمود کز نقرهٔ خام کرد
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پند و دوری از دنیا :
سطر آخر درست شود:
مسلمانی ز سلمان پرس و درد دین ز بودردا
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح دلشاد خاتون :
در بیت سه تا مانده به آخر این اصطلاح را درست کنید:
روح کمال خواند ((للهدر قایل ))!
روح کمال خواند: "لله درّ قایل"
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح سلطان اویس:
در این مصرع "پناه و پشت" را درست کنید.
پنا هو پشت جهان خسرو علی الا طلاق
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۰، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - در مدح امیر شیخ حسن:
در این بیت واژه "سرورا" را جداگانه نوشتید. خواهش می کنم درست کنید:
سرو را قرب سه سال است این زمان تا هر زمان
سرورا ....
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۴:
بیت نادرست:
بخندید قیدافه از کار اوی - ازان مردی و تند گفتار اوی
بیت درست:
بخندید قیدافه از کار اوی - از آن مردی و تندگفتار اوی
. دکتر شکوهی در ۱۲ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۱:
بیت نادرست:
یکی مرد بر تیز و برنا و تند شده با زبان و دلش تیغ کند
بیت درست:
یکی مَرد بُد تیز و بُرنا و تُند شده با زبانش دَمِ تیغ کُند
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۱:
این دیگر چه جور غزل گفتنی است!!
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱:
دو نکته:
1- بنام در سطر نخست درست نیست. این گونه نوشتن به معنی "مشهور" و "نامی" است. مانند حافظ شاعر بنام ایران است. یعنی حافظ شاعر مشهور و نامی کشور ایران است. درست این است که بنویسید: به نام خداوند خورشید و ماه
2- واژه جستجو درست نیست. بلکه بنویسید: جست و جو . زیرا از فعلهای جستن و جوییدن می آید.
---
پاسخ: در مورد اول مطابق فرموده عمل شد. پیشنهاد دومتان سلیقهایست و با عرف نوشتن این ترکیب منافات دارد، شما «گفتگو» را چگونه مینویسید؟
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
در باره این شعر به پیوندی که دادم نگاه شود.
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
در هر زبانی هر واژهای برای خود تاریخ و شخصیت و کاربردی دارد. یکی از دلیلهایی که نباید در جایگزینی وامواژهها افراط و زیادهروی کرد آن است که نمیتوان هر واژهای را به جای دیگری به کار برد.
در سدههای گذشته در زبانهای مختلف، از جمله در ادبیات پارسی، گاه مفهومها با هم اشتباه میشدند یا بدون توجه به جای یکدیگر به کار میرفتند به ویژه در زمینهی دینها. برای نمونه در زبان عربی به تمام زرتشتیان میگفتند مجوس که عربیدهی مگوس یونانی یا همان مغ پارسی است. انگار به همهی مسلمانان بگویند آخوند! یا عطار نیشاپوری دین زرتشتی را با بتپرستی اشتباه میگیرد:
من آن گبرم در این هستی که بتخانه بنا کردم ---- شدم بر بام بتخانه و گبران را صدا کردم
مورد دیگر زُنّار (zonnar) است. زنار رشتهای است که مهرپرستان به کمر میبستند و بعدها مانند بسیاری دیگر از ایدههای مهرپرستی ایرانی وارد مسیحیت شد. و پس از آن وارد فرقههای فراماسون (Freemason/Masonic) شد و در انگلیسی به نام sacred Zennar خوانده میشود. در ادبیات پارسی زنار از نشانههای مسیحیان است و در عرفان معناهای گوناگونی دارد مانند رشتهی محبت، نشانهی کفر و نامسلمانی و .... اما در برخی نوشتهها و شعرها و تفسیر شعرها میبینیم زنار - که نشان مسیحیان بوده - با کُستی یا کشتی - که از پوشاکهای دینی زرتشتیان است - قاطی میشود و زرتشتیان زنار دارند! مانند این بیت خاقانی:
اربعینشان را ز خمسین نصارا دان مدد -------- طیلسانشان را ز زنار مجوسی ده نشان
در تفسیر شعر حافظ مینویسند: زنار یا کستی کمربندی است که زرتشتیان برای متمایز شدن از مسلمانان میبندند! حال آن که زرتشتیان از آغاز کستی بر میان میبستند و کستی ربطی به اسلام و زنار ندارد.
اما شاید مشهورترین و پراشتباهترین این گونه کاربردها داستانی است که سعدی در باب هشتم بوستان از سرگذشت خود تعریف میکند و معلوم نیست تا چه اندازه واقعیت دارد. شاید بیشتر داستانی تخیلی باشد که سعدی برای بیان نظرهایش ساخته است. در این داستان سعدی به معبدی در سومنات هند میرود. سومنات (Somnath) از نامهای «شیوا» (Shiva) خدای بزرگ هندوان است که سعدی به خاطر وزن شعر آن را به صورت سومَنات (Somanat) درآورده است. معبد سومنات از معبدهای بزرگ و ثروتمند شمال هند بود که در سدهی پنجم خ/دوازدهم سلطان محمود غزنوی به بهانهی ترویج اسلام، اما در اصل برای غارت سیم و زر فراوان این معبد، به هند لشکر کشید و پس از کشتار هندوان بتها را شکست و غنیمت فراوانی به چنگ آورد. البته سهم خلیفهی عباسی در بغداد را نیز برایش فرستاد. (ن. ک. به نوشتهی پیشین) این معبد بعدها بازسازی شد و سعدی به معبد تازهی سومنات میرود نه آن که محمود غزنوی ویران کرده بود.
برگردم به داستان سعدی. سعدی میگوید به سومنات رفتم و دیدم که مردم بتی را میپرستند و بر آن بوسه میدهند و برایش هدیه میآورند. به مسئولان معبد گفتم چرا صورت بیجان را میپرستید. آنان ناراحت شدند و به من حمله کردند. بعد من به فریب گفتم پس بگویید چرا این بت را میپرستید تا من هم پرستنده میشوم. گفتند شب اینجا بمان و فردا صبح ببین. فردا صبح همزمان با برآمدن آفتاب دستان بت هم به مناجات به سوی آسمان بلند میشود. سعدی در ظاهر پشیمان میشود و پوزش میخواهد و دست بت را میبوسد. سپس مدتی آنجا میماند تا بدو اطمینان کنند. بعد یک روز که در معبد تنها میشود، میرود درها را میبندد و میگردد و میبیند که بله! شخصی در درون بت نشسته و ریسمانی به دست دارد که وقتی آن را بکشد دستان بت بلند میشود. سعدی که سر از راز بت و مسئولان بتخانه درآورده بود آن شخص را میکشد که مبادا سعدی را لو بدهد! بعد هم از راه یمن به حجاز میگریزد.
در این که سعدی استاد سخن است و سخن چون موم در دست اوست و به ویژه در زیبایی غزلهایش شکی نیست. اما در این داستان، سعدی واژهها و مفهومهای بتپرست (کافر) و برهمن (دین هندو) و مغ و موبد و گبر (دین زرتشتی) و مطران و کشیش (دین مسیحی) و پیر (عرفان اسلامی) را با هم اشتباه میکند و در هم میآمیزد و همه را یکسان و به جای هم به کار میبرد و نیز بتخانه و دیر و بقعه را. (البته شاید بتوان گفت که پیر و بقعه به معنای کلی به کار رفتهاند.) مِهین برهمن هندو میشود پیر تفسیر اوستا و زند! برهمنان معبد هندو گبران پازندخوان هستند. در درون بت هندوان، مطران (اسقف مسیحی) آذرپرست (زرتشتی) برهمن نشسته است. در نظر سعدی مغان زرتشتی بدون وضوی مسلمانی نماز میخوانند. خلاصه همه چیز درهم ریخته است.
پیوند به وبگاه بیرونی
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵:
تا آنجا که من میدانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمیچسبد بلکه به اسم ذات میچسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشهی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیهی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند. دلیل دیگری که بستن این غزل را به سعدی سست میکند بیت پایانی آن است:
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی ----- به خلوتخانهای ماند که در در بوستانستی
من معنای لنگهی دوم را نمیفهمم و از شیوایی و فصاحت سعدی هم به دور است. اگر منظور آن است که: «به خلوتخانهای میماند که دری در بوستان دارد» یا «درش در بوستان است» بایستی چنین میشد: «به خلوتخانهای ماند درش در بوستانستی» یا «به خلوتخانهای ماند که درْش در بوستانستی» که در هر دو صورت سست میبود. در کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی این غزل آمده و هیچ یادداشت و توضیحی در پانویس نیامده است. اما باید به نظر من در این غزل شک کرد.
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:
در بیت زیر نگاه کنید:
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او
همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
تا آن جا که من میدانم پسوند «-یت» به اسم معنا نمی چسبد بلکه به اسم ذات میچسبد. مانند
آدم --> آدمیت = آدم بودن
اشراف --> اشرافیت = جزو اشراف بودن
فعّال --> فعالیت = فعال بودن
بنابراین اگر بخواهیم از ریشهی «کَمِلَ» استفاده کنیم باید بگوییم
کامل --> کاملیت = کامل بودن
زیرا «کمال» خود اسم معنا است به معنای «کامل بودن» و «کمالیت» یعنی «کامل بودن بودن» که ترکیبی حشو و بیهوده است. بنابراین، به نظر من از سعدی - که در هر دو زبان پارسی و عربی استاد بوده و در نظامیهی بغداد درس خوانده - دور است که پسوند «-یت» را به «کمال» بچسباند.
. دکتر شکوهی در ۱۳ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۵ تیر ۱۳۸۹، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
مصرع نخست این بیت از غزلی از سعدی گرفته شده است. بیت سعدی چنین است:
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
(سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل 455)
---
گنجور: ضمن تشکر از این کشف و اشارهٔ زیبا، باید مصرع دوم بیت دوم منظورتان بوده باشد.