گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای بنسب شهریار وی بحسب پادشاه

رأی تو خورشید خلق روی تو ظل اله

صورت جود و کرم قوت خیل و حشم

حیلت زر و درم حجت دیهیم و گاه

دولت و دین را یمین ملت خود را امین

فخر ملوک زمین سلطان بهرام شاه

بخت چو پیشت دوید مدح ز دولت شنید

فاتحه خواند و دمید بر تو و بر بارگاه

ملک دگر دار امید زانکه بدادت نوید

صبح ز تاج سپید شام ز چتر سیاه

یافت ز مدحت مگر سوسن زرین کمر

یافت ز رویت مگر نرگس زرین کلاه

تا که بود ماه و مهر بادی از اقبال و عمر

تخت تو روی سپهر بخت تو پشت و پناه