روزم ز هجر تو بصفت چون شب آمده است
وینک چو شمع جانم از آن بر لب آمده است
شد نور مه ز چاه زنخدان تو پدید
این چه نگر که رشک چه نخشب آمده است
روی تو مرکب شب زلف است و خوشتر آنک
خورشید یک سواره برآن مرکب آمده است
مردم من از جفای فراوانت ای نگار
چند آخر از جفانه وفا را شب آمده است
روز حسن ز هجر مکن تیره همچو شب
خود بی تکلف تو جهان را شب آمده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق محبوب خود به شدت رنج میبرد و شب را به وضعیت خود تشبیه میکند. او بیان میکند که زندگیاش به مانند شمعی است که در تلاش برای روشنایی در تاریکی شب است. زیبایی محبوبش را توصیف کرده و میگوید که نور چهرهاش مانند ماهی تابان است. شاعر از جفای محبوب شکایت میکند و از او میخواهد که به جای ایجاد تاریکی و غم، روزهای زیبا و روشن را برایش به ارمغان بیاورد. در نهایت، از احوال خود نالان است و خواهان وفا و محبت از جانب محبوبش است.
هوش مصنوعی: روزگار من به خاطر دوری از تو همچون شب تار و بینور شده و حالا مانند شمعی که به پایان رسیده، جانم از این وضعیت به لب آمده است.
هوش مصنوعی: نور ماه از چاه گودی چانهات تابیده است. نگاه کن چه قدر زیبا و چشمنواز است؛ این زیبایی حس حسادت را در دیگران برانگیخته است.
هوش مصنوعی: موهای شبمانند تو، همچون مرکب زیبایی هستند و بر آنها، خورشید به مانند سوارکار ماهری درخشیده و جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: مردم من از بیمهری تو خسته شدهاند، ای معشوق، چه زمانی قرار است که به وفا برگردی؟ شب هم به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: در روزهای زیبایی که به خاطر جدایی غمگین و ناراحت هستی، خودت را مانند شب تیره نکن. بیهیچ زحمتی، به یاد داشته باش که این جهان در حال حاضر در تاریکی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.