روزم ز هجر تو بصفت چون شب آمده است
وینک چو شمع جانم از آن بر لب آمده است
شد نور مه ز چاه زنخدان تو پدید
این چه نگر که رشک چه نخشب آمده است
روی تو مرکب شب زلف است و خوشتر آنک
خورشید یک سواره برآن مرکب آمده است
مردم من از جفای فراوانت ای نگار
چند آخر از جفانه وفا را شب آمده است
روز حسن ز هجر مکن تیره همچو شب
خود بی تکلف تو جهان را شب آمده است