لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
حاجب شیرازی

خورشید نور، باده و ماه است جام ما

ناهید مطرب آمد و کیوان غلام ما

ما ملک جم بهای یکی جام داده ایم

زاهد مبین به چشم حقارت به جام ما

ما، می ز دست پیر خرابات خورده ایم

پیداست شور مستی ما از کلام ما

خواهی اگر، به کوی خرابات ره بری

همت بخواه از در، دارالسلام ما

ما مهر مهر یار، به دل بر نهاده ایم

شد سکه سعادت و دولت بنام ما

ما محرمان خلوت دلدار بوده ایم

واجب شمرده اهل جهان احترام ما

«حاجب » تو مستقیم گذر کن از این صراط

زان رو، که هست مهدی هادی امام ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

خیز ای غلام باده درافکن به جام ما

کز وصل توست گردش گردون غلام ما

گر لایق است چشمة خورشید را فلک

خورشید باده را فلکی کن ز جام ما

آن قاصد است باده که جان است مقصدش

[...]

حافظ

ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما

مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما

ما در پیاله عکس رخِ یار دیده‌ایم

ای بی‌خبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

[...]

جامی

ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما

خورشید را فروغ ده از عکس جام ما

گلگون می درآر به میدان کنون که هست

رخش سپهر و توسن ایام رام ما

آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان

[...]

نظیری نیشابوری

مستی ربوده از کف هستی زمام ما

مطرب نمی دهد خبری از مقام ما

تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم

پدرام می شویم که وحشی است رام ما

دانی که نور مردمک چشم عالمیم

[...]

عرفی

صبح گدا و شام ز خورشید روشن است

گر قادری ببخش چراغی به شام ما

ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت

دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما

در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه