نز خدایم میتوان بگریختن
نز خودی نیزم توان بگسیختن
زین تردد روز و شب کار من است
ناله و زاری و شور انگیختن
مانده ایم اندر تزلزل روز و شب
گه بحق گاهی بخلق آویختن
عذب شیرین ریخت در ملح اجاج
تا چه حکمت بود از این آمیختن
نیست ای سالک در این ره چاره ای
نفس سرکش را، بجز خون ریختن
کار هر کس نیست شمشیر جدال
بر رخ نفس و هوا آهیختن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت، با شه چون توان آویختن
این زمان خونم بخواهد ریختن
نیست حکمت این دو را آمیختن
فرق واجب میکند در بیختن
تا کی، ای مه روی، کین انگیختن؟
خون ما بر خاک عمدا ریختن
تنگ بر بستن کمیت فتنه را
در شکارستان عشق انگیختن
کی روا باشد به کوی عاشقان،
[...]
با نصاری بایدت آمیختن
خون تو اندر کلیسا ریختن
نه به خون ما سپاه انگیختن
نه زدیده اشک ماتم ریختن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.