گنجور

 
قدسی مشهدی

دامنم چند ز خون مژه دریا باشد؟

دیده نگذاشت که نم در جگر ما باشد

برنیاورد سر از موج سرشکم گردون

این گهر چند گره در دل دریا باشد؟

رشته‌ای را که در آن گوهر اشکی نکشند

بگسلانش، همه گر عقد ثریا باشد

در نظر، آینه مهر، صبوحی زن را

کی به کیفیت آیینه مینا باشد؟

عشق در بادیه‌ای ساخته سرگردانم

که در آن، ریگ روان، آبله پا باشد

نزنم دست در آن کار که بر هم زده نیست

شانه را گیسوی ژولیده تمنا باشد

کار قدسی به خدا باز گذار ای واعظ

جنگت امروز چرا بر سر فردا باشد

 
 
 
مجد همگر

وقت آنست که بر دشت تماشا باشد

باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد

هر که او جانور است آرزوی یار کند

هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد

ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد

[...]

کمال خجندی

همه کس را نظری از تو تمنا باشد

این نوع همه از دیده بینا باشد

دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا

چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد

تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش

[...]

حافظ

هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد

پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد

من چو از خاکِ لحد لاله صفت برخیزم

داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد

تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر

[...]

قاسم انوار

تا به کی این دل من واله و شیدا باشد؟

تا به کی در هوس عشق و تمنا باشد؟

دل و جان رفت ز دستم،چه کنم،درمان چیست؟

مدد جان و دل از عز تعالا باشد

آن زمانی که نقاب از رخ خود بگشاید

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
صوفی محمد هروی

هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد

پای او را همه بر دیده من جا باشد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه