گنجور

 
قوامی رازی

لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت

خواهند مردمانم از این در زبان گرفت

اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق

تا بایدم بلا به در این و آن گرفت

جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان

می بایدت مرا به عنایت عنان گرفت

آزاد و پادشاه تن خویشم ای نگار

آخر مرا به بنده همی بر توان گرفت

نالنده گشت بلبل عشقم که مر تو را

طاوس حسن بر سر سرو آشیان گرفت

با آفتاب و ماه و ستاره است آسمان

گوئی که نسخت رخ تو آسمان گرفت

چون خط دمید گرد رخت عشق نعره زد

کامد سپاه زاغ و صف بوستان گرفت

برکند عشق خیمه و از لشکر جمال

ترکان گریختند که هندو جهان گرفت

ایمن نشسته بودم در کنج عافیت

آمد بلای عشق و مرا ناگهان گرفت

از گوشه ای برآمد از این شوخ دلبری

بربود دل ز دستم و پای از میان گرفت

باز شکار جوی قوامی ندیده ای؟

شاهین عشق کبک دلت را چنان گرفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

مرغ وفا برون ز جهان آشیان گرفت

عنقا صفت ز عالم وحدت کران گرفت

از خون دل کنار زمین موج زد چنانک

ز آسیب موج دامن مغرب نشان گرفت

طوفان درد کشتی دل را ز راه برد

[...]

مسعود سعد سلمان

شاه جهان به تیغ چو ملک جهان گرفت

دولت رکاب دادش و نصرت عنان گرفت

فالی گرفت چرخ و همی گرفت مملکت

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت

شاهی که ملک هرگز چون او ملک ندید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

هر نور و هر نظام که ملک جهان‌ گرفت

از سنجر ملک شه آلب ارسلان‌ گرفت

صباحبقران مشرق و مغرب معزّ دین

شاهی که او به تیغ و به دولت جهان‌گرفت

تا گشت شاهنامهٔ او فاش در جهان

[...]

سید حسن غزنوی

قد چو سرو او شکن خیز ران گرفت

رخسار چون گلشن صف زعفران گرفت

دردا که رفت جان زمان در دل زمین

زان پس که طول و عرض زمین و زمان گرفت

گر پیر با جوان نکند دست در کمر

[...]

امیرخسرو دهلوی

لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت

صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت

گفتی که ترک من کن و آزاد شو ز غم

آسان به ترک همچو تویی چون توان گرفت

ای آشنا که گریه کنان پند می دهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه