هر نور و هر نظام که ملک جهان گرفت
از سنجر ملک شه آلب ارسلان گرفت
صباحبقران مشرق و مغرب معزّ دین
شاهی که او به تیغ و به دولت جهانگرفت
تا گشت شاهنامهٔ او فاش در جهان
از شرق تا به غرب همه داستان گرفت
نه نه که او همه هنر از خویشتن بیافت
حاجت نیامدش که ره باستان گرفت
ایدون گمان برند که او در هنر مگر
رسم قباد و سیرت نوشیروان گرفت
رستم کجا شدست که تنها دلیروار
شیر و سپید دیو به مازندرانگرفت
اسفندیار نیز کجا شد که بیعدیل
سیمرغ و اژدها به ره هفتخوان گرفت
نام و نشان جمله کنون گم شد از جهان
زان ملکها که خسرو خسرو نشان گرفت
چون رزم کرد بر در غزنین به ساعتی
صد پیل مست و سیصد شیر ژیانگرفت
گیرند ملک خصمان شاهان به سالها
او باز ملک شاهان در یک زمان گرفت
چون بر زد آسمان به زمین روز کارزار
گفتی زمین ز بیم ره آسمان گرفت
از عرش بوسه داد رکابش فرشتهوار
وز چرخ بخت مرکب او را عنانگرفت
چرخ فلک زبهر سلیح نبرد او
رنگ حُسام و جوشن و بَرگُستُوانگرفت
اسبش به پویه رفتن باد سبک گرفت
پیلش به حمله پیکر کوه گران گرفت
خورشیدوار کوه گران زیر مهد کرد
جمشیدوار باد سبک زیر ران گرفت
گر هست در سَمَرکه ز شاهان روزگار
شهری فلان گشاد و یکی باهمان گرفت
من آن سَمَر نخوانم و دانم که شاه ما
از چین و هند تا به در قیروان گرفت
بر دشت ساوه و در غزنین بهروز جنگ
ملک عراق وکشور هندوستان گرفت
تیغش که چون بنفشه کبودی همی نمود
در حال سرخی بَقَم و ارغوان گرفت
ازکشتگان او به زمین عراق و هند
وادی وکوه و دشت همه استخوان گرفت
بی جان در آن زمان بلاجمله تن گرفت
بیتن در آن دیار هوان جمله جان گرفت
عالم چنانکه خواست دل و جان اوگشاد
گیتی چنانکه بود مرادش چنان گرفت
جان در خطر نهاد و مصاف عدو شکست
تا کس نگویدش که جهان رایگان گرفت
شاها جهان ز شخص تو قیمتگرفت و قَدر
چونانکه شخص قیمت و قدر از روان گرفت
رزم از سموم قهر تو سهم سَقَرگرفت
بزم از نسیم خُلق تو بوی جنانگرفت
هر دشمنی که با تو سخن گفت در نبرد
از بیم تیغ تو سخنش در زبان گرفت
بیبیم و بیگزند کبوتر ز عدل تو
در چشم چَرغ و چِنگَل باز آشیان گرفت
از فرّ توگرفت چو نیکو نگهکنند
اندر زمین توران ملکی که خان گرفت
ور ژرف بنگرند گرفت از رضای تو
در هند هر چه خسرو زاولستان گرفت
جز در خور خزانهٔ او نیست هرگهر
کز آفتاب رنگ به کوه و به کان گرفت
شد بیخبر ز همت جود تو سو زیان
هر چند هر کسی خطر از سوزیان گرفت
خورشید چون زکوه زند تیغ بامداد
گویی که روی خاک همه زعفران گرفت
زخم کمانگروههٔ تو ماه را بِخَست
زان خستگی بروی مه اندر نشان گرفت
گاهی ز مهر دست تو شکل سپرگرفت
گاهی ز عشق تیر تو خمّ کمان گرفت
شد در خور سیاست تو مرد راهزن
گر آستین و دامن بازارگانگرفت
در مرو شد به امر تو آویخته به دار
هر دزد کاو به راه پی کاروان گرفت
صاحبقِران تویی و وزیر تو صاحب است
گیتی شرف ز صاحب و صاحِبقِران گرفت
بر شد بنای عدل بهگردون هفتمین
تا او به دولت تو قلم در بَنان گرفت
اومیزبان توست و خجسته است و فرّخ است
فالی که از سعادت تو میزبان گرفت
زیبد که جان خویشکند میزبان نثار
کاین روز عزّ و مرتبه از میزبان گرفت
تا از بهارگردد طبع جهان جوان
چونانکه طبع پیر ز باد خزان گرفت
سوی جوان و پیر نگه کن که در ازل
بر چرخ پیر یاد تو بخت جوان گرفت
از بهر دین به غَزو کمر بند در میان
کز ملک تو سپاه حوادث کران گرفت
تا جاودان بمان به سعادت که روزگار
آرام و ایمنی ز تو تا جاودان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی قدرت و عظمت یک پادشاه به نام سنجر و دستاوردهای اوست. شاعر از پیروزیها و هنرهای این پادشاه سخن میگوید و به مقایسهی او با بزرگانی چون رستم و اسفندیار میپردازد. او تأکید میکند که پادشاهی به دلیل مهارتها و شجاعتهایش به این مقام رسیده و نه به خاطر ارث و میراث.
شاعر همچنین به پیروزیهای پادشاه در نبردها، فتح سرزمینهای مختلف و تأثیر او بر زمین و زمان اشاره میکند و بیان میدارد که در دوران او، عدالت و نظم برقرار شده است. در نهایت، زندگی جاودان و امنیتی که پادشاه برای مردمش به ارمغان آورده، موجب شادی و آرامش در زمانهاش شده است.
هوش مصنوعی: هر نوری و هر ترتیبی که بر جهان حاکم شده است، از سنجر، پادشاه از نسل آلب ارسلان ناشی میشود.
هوش مصنوعی: صبحگاهان قرآن در شرق و غرب دارای ارزش و مقام است، چون اویی که با شمشیر و قدرت، سرزمینها را فتح کرده و سلطنت برقرار کرده است.
هوش مصنوعی: شاهنامهٔ او بهطور گسترده در جهان شناخته شده و از شرق تا غرب، داستانهای آن مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نه اینکه او تمام هنر را از خود دارد، بلکه نیازی به این ندارد که راه باستانی را در پیش بگیرد.
هوش مصنوعی: برخی گمان میکنند که او تنها در هنر تحت تاثیر زیباییهای قباد و رفتارهای نوشیروان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: رستم کجاست که با شجاعت و دلیری، یکسره به جنگ شیر سفید و دیو در مازندران رفته است؟
هوش مصنوعی: اسفندیار کجا رفت که بدون کمک سیمرغ و اژدها، در مسیر هفتخوان قرار گرفت؟
هوش مصنوعی: اکنون نام و نشانی از همه چیز در جهان گم شده است، به خاطر آن سرزمینها که شاه، نشانه و مقام پادشاهی خود را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی نبردی در دروازه غزنین رخ داد، در مدت زمانی کوتاه، صد فیل و سیصد شیر جنگی به غنیمت گرفته شدند.
هوش مصنوعی: دشمنان سلطنت به مدت طولانی برتری دارند، اما سرانجام در یک لحظه، قدرت به دست پادشاهان میافتد.
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به زمین حمله کرد و روز جنگ آغاز شد، زمین از ترس و هراس از آسمان به خود لرزید.
هوش مصنوعی: فرشتهای از عرش بوسهای بر زین او زد و از آسمان، بختش کنترل مرکبش را در دست گرفت.
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به دلیل نبردها، رنگهای مختلفی به خود گرفته است که نشاندهندهٔ قدرت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: اسبش به نرمی و سبکی از جایش حرکت کرد و فیلش به قدرت و استواری به سمت دشمن حملهور شد.
هوش مصنوعی: کوه بزرگ مانند خورشید به زیر مهد میآید و باد سبک به زیر پاها میچسبد.
هوش مصنوعی: اگر در مکان سمرقند، شهری از شاهان زمان وجود داشته باشد، یکی از آن شاهان آنجا را گشاده و به همراه همان شخص، چیزی را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: من خود را به دامان سمر نمیزنم، چرا که میدانم پادشاه ما سرزمینهای چین و هند را تا دروازه قیروان تحت فرمان دارد.
هوش مصنوعی: در دشتهای ساوه و در غزنین، در روز جنگ میان ملک عراق و کشور هند، نبردی شدید رخ داد.
هوش مصنوعی: تیغ او که مانند بنفشه، به رنگ آبی جلوهگری میکرد، در هنگامی که به سرخی رنگ درخت بقم و گل ارغوان میزد، نمایان شد.
هوش مصنوعی: در سرزمینهای عراق و هند، در کوهها و دشتها، همگی از کشتهشدگان او باقیماندهاند و تنها استخوانهایشان باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، بیجان، بدن به خود گرفت و در آن سرزمین بیبدن، همهجا جان پیدا کرد.
هوش مصنوعی: جهان بر اساس خواستههای روح و دل او شکل گرفت و به گونهای شد که آرزوی او را برآورده ساخت.
هوش مصنوعی: انسان جانش را در خطر میاندازد و در برابر دشمن میجنگد، تا کسی نتواند او را سرزنش کند که چرا دنیا را بدون زحمت و هزینه به دست آورده است.
هوش مصنوعی: ای سلطان، جهان به واسطه شخصیت تو ارزش پیدا کرد و به همین ترتیب، شخصیت انسان نیز از روح او ارزش و اعتبار میگیرد.
هوش مصنوعی: جنگ و تنش از خشم تو مانند شعلهای سوزان است، اما جمعهای شاد و جشنها با لطافت و آرامش رفتار تو عطر بهشتی به خود میگیرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو صحبت کرد، در حقیقت از ترس شمشیر تو بود و نتوانست حرفش را به راحتی بیان کند.
هوش مصنوعی: کبوتر بدون هیچ نگرانی و آسیبی به خاطر عدلت، در میان گاو و گلهی دشت، دوباره لانهاش را ساخت.
هوش مصنوعی: وقتی که از زیبایی و جلال تو درخشش میافتد، مردم در سرزمین توران به دقت و با احترام به تو نگریسته و آنجا را به عنوان یک سرزمین خوب و مناسب برای زندگی در نظر میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر عمیقتر بنگریم، به این نتیجه میرسیم که هر چیزی که پادشاه از سرزمین زاولستان به دست آورده، در واقع از رضایت و خواست تو در هند بدست آمده است.
هوش مصنوعی: جز در خزانهٔ او هیچ گوهر و الماسی نیست که از نور آفتاب رنگ و زیبایی گرفته باشد و در کوهها و معادن یافت شود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو از ولخرجی و generosity خود بیخبر هستی، اما آسیبی که به دیگران میزنی، کمتر از درد و رنجی نیست که دیگران از سوز و عذاب میکشند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از کوه بال میزند و نور خود را میپراکند، گویی زمین تماماً به رنگ زعفران در آمده است.
هوش مصنوعی: زخمی که تیر تو به ماه زد، باعث شد که آن ماه از خستگی بر روی چهرهاش نشانهای بگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی دست محبت تو به شکل سپر در میآید که از من محافظت کند و گاهی عشق تو همچون تیری است که در کمان کشیده میشود و به سمت دل من نشانه میگیرد.
هوش مصنوعی: مردی که به راهزنی مشغول است، هنگامی که در معرض سیاست و تدبیر تو قرار میگیرد، به مسیر دیگری میرود و گرچه ممکن است ظاهری مانند تاجران داشته باشد، در واقع به کارهای خبیثانه رو میآورد.
هوش مصنوعی: در مرو به دستور تو، هر دزدی که در مسیر کاروان قرار میگرفت، به دار آویخته شد.
هوش مصنوعی: تو مالک و صاحب برتری، و وزیر تو نیز صاحب اختیار است. شرافت جهان از وجود تو و صاحبان قدرت گرفته شده است.
هوش مصنوعی: ساختمان عدالت در آسمان هفتم بنا شده است تا به خاطر تو، قدرت و سلطنت را در دست بگیرد.
هوش مصنوعی: میزبان تو خوشبخت و شاداب است، و نشانهای که از خوشی و سعادت تو دریافت کرده، خوش یمن و نیکوست.
هوش مصنوعی: بهتر است انسان جان خود را در راه دیگران فدای کند، زیرا این روز به خاطر مقام و اهمیتش از میزبان به او عطا شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که بهار برگردد، طبع دنیا جوان و سرزنده میشود؛ درست مانند طبع پیر که به خاطر وزش باد پاییز، دچار تغییر و زوال میشود.
هوش مصنوعی: به اطراف خود دقت کن، به جوانان و پیران، زیرا در آغاز زمان، بخت جوانی بر گردونهی چرخ کهنه به یاد تو رقم خورده است.
هوش مصنوعی: برای حفظ دین، آماده نبرد شو، زیرا در میانهی میدان، سپاه حوادث از جانب تو در حال پیشروی است.
هوش مصنوعی: برای این که همیشه در خوشبختی بمانی، باید از روزگار آرام و امنی که به تو داده شده استفاده کنی و این را تا ابد ادامه دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ وفا برون ز جهان آشیان گرفت
عنقا صفت ز عالم وحدت کران گرفت
از خون دل کنار زمین موج زد چنانک
ز آسیب موج دامن مغرب نشان گرفت
طوفان درد کشتی دل را ز راه برد
[...]
شاه جهان به تیغ چو ملک جهان گرفت
دولت رکاب دادش و نصرت عنان گرفت
فالی گرفت چرخ و همی گرفت مملکت
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
شاهی که ملک هرگز چون او ملک ندید
[...]
لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
خواهند مردمانم از این در زبان گرفت
اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق
تا بایدم بلا به در این و آن گرفت
جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان
[...]
قد چو سرو او شکن خیز ران گرفت
رخسار چون گلشن صف زعفران گرفت
دردا که رفت جان زمان در دل زمین
زان پس که طول و عرض زمین و زمان گرفت
گر پیر با جوان نکند دست در کمر
[...]
لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت
صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت
گفتی که ترک من کن و آزاد شو ز غم
آسان به ترک همچو تویی چون توان گرفت
ای آشنا که گریه کنان پند می دهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.