بقد سرو رسائی بزلف غالیه گون
یکی همیشه فراز و یکی همیشه نگون
ز عشق آن رخ چون برف خون فشانده بر او
سرم چو برف شد و آب دیده گشت چو خون
بت عزیزی لیکن پر از هوات هوا
وفات پیشه ولیکن پر از جفات جفون
ایا بچهره چو شیرین بزهره چون فرهاد
ایا بحسن چو لیلی بمهر چون مجنون
یکی که دارد بند و شکنج گوناگون
دگر که گونه او هست چون شب شبه گون
هر آن دلی که بزلف تو اندرون افتاد
ز بند او نتواند شدن دگر بیرون
بشب نیابد کس ره در او بماند دل
مگر که باشد نور رخ تو راهنمون
نه عنبر است و طرازش بعنبر آلوده
نه غالیه است و شکنجش بغالیه معجون
گهی از او گل پوشد ز مشگ پیراهن
گهی از او مه دارد ز غالیه پرهون
گهی بجنگ بود با من او و گاه بصلح
گهیم دارد شادان دل و گهی محزون
بگو که تا من بی دوست چند باشم چند
بگو که تا من بی یار چون شکیبم چون
کنون بسنگ گرانی بود همه کسرا
بود بسنگ درون خوار لولو مکنون
تو عاشقانرا داری زبون ز چشم سیاه
چو خسروانرا دارد ملک ز تیغ زبون
ستون دولت و دین شهریار ابومنصور
که هست زیر ز نخ دست دشمنانش ستون
سخنش گاه سخا خستگان محنت را
کند درست چو کژدم گزیده را افیون
ز هفت گردون بگذشت نام قدرش از آنکه
یکی عطاش بود بار هفتصد گردون
همیشه باد نگهبان جان او ایزد
همیشه باد نگهدار ملک او گردون
اگر بدانش مامون ز چرخ بر شده بود
هزار میرش مامور بود چون مامون
همیشه باغ بلا باد جای دشمن او
که نام اوست ز بغداد تا بلاساغون
اگر بدانش مامون ز چرخ بر شده بود
هزار میرش مامور بود چون مامون
همیشه باغ بلا باد جای دشمن او
که نام اوست ز بغداد تا بلاساغون
بنزد همت او پست آسمان بلند
بجای دولت او نرم روزگار حرون
ایا بجام جم و سهم سام و زهره زال
ایا بچهر منوچهر و فر افریدون
خدای کرد یکی را چو تو بچندین گاه
بیافرید جهانی چنین بکن فیکون
چو تو نباشد ز امروز تا برستاخیز
ز گاه آدم چون تو نبود تا اکنون
از آنکه در تو بنزدیک تو نیابد راه
ترا نیارد پیش ایچ کار گردون دون؟
ز طمع نعمت خدمت زبون دهند همه
ز پیش خدمت نعمت دهی همه تو زبون
همه جهان بفنون حاشیه کشند ز خلق
تو خلق را بستم حاشیه دهی نه فنون
بدست دجله و جیحون کنی ببادیه در
ز تف تیغ کنی خشگ دجله و جیحون
همیشه مردم بر دولت تو مفتونند
از آنکه هستی بر وجود و مردمی مفتون
ترا چه ناله کوس و چه ناله ارغن
بروز جنگ تو باشی نشسته بر ارغون
بفتح نامه همیشه ترا براه نوند
بخلق خواندن دائم ترا بکار هیون
هلاک باد چو قارون عدو که هستی تو
بکف راد هلاک فکنده قارون
همیشه روز تو میمون بود خداوندا
که تو نزادی الا بطالع میمون
ز خاک خشگ برآید بفر تو گل سرخ
ز سنگ خاره بر آری بفر طالع نون
ز نعمت تو نبوده است هیچ کس محروم
ز خدمت تو نبوده است هیچ کس مغبون
اگر بخواهی بفروزی اندر آب آذر
وگر تو گوئی ز آذر بروید آذریون
یکی سخات فزونتر ز گنج اسکندر
یکی سخنت نکوتر ز علم افلاطون
همیشه تا نکند کس میان آتش جای
همیشه تا نکند کس میان آب سکون
دو چشم خصم تو بادا چو رود اسکندر
دل عدوی تو بادا چو آذر برزون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوقهای توصیف شده که تأثیر عمیقی بر دل عاشق دارد. شاعر به زیبایی و ظرافت موی معشوقه اشاره میکند و نحوه تأثیر او بر احساساتش را با تصاویری از برف و خون توصیف میکند. همچنین، شاعر به تضادهای عاطفی که عاشق دچار آن است، از جمله شادی و اندوه، اشاره دارد. به نوعی، عشق را به عنوان یک نظام پیچیده از احساسات و وابستگیها توصیف میکند که هر دل عاجز از فرار از آن است. در ادامه، به قدرت و بزرگی شخصیتی مانند مامون اشاره میشود که در تاریخ تأثیرگذار است و فراتر از زمان و مکان قرار دارد. شعر در نهایت به زیبایی و سخاوت معشوق و تأثیرات مثبت او بر دیگران پرداخته و بر نعمتهای وجود او تأکید میکند.
هوش مصنوعی: چقدر موهای زیبای او شبیه به سروهای بلند و خوشقواره است؛ یکی از آنها همیشه ایستاده و سر به آسمان دارد، و دیگری همیشه خمیده و فرو افتاده است.
هوش مصنوعی: از عشق، چهرهای که مانند برف است، خون بر آن ریختهام. سرم به مانند برف شده و اشکم چون خون شده است.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو برایم عزیز است، اما تو بیش از آنکه در محبت باشی، در دلبری و فریبایی نقش داری. چشمانت زیبا هستند اما در آنها نشانی از بیوفایی و سرخوردگی دیده میشود.
هوش مصنوعی: آیا در چهرهات شیرینی همچون شیرین وجود دارد؟ آیا در زیباییات همچون فرهاد، عشق و شوقی وجود دارد؟ آیا در حسن تو به اندازهی لیلی، محبت و دلدادگی مثل مجنون هست؟
هوش مصنوعی: شخصی که دچار زنجیرها و مشکلات مختلفی است، در حالی که کسی دیگر مانند اوست و مانند شب، تاریک و سرشار از درد و رنج به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: هر دلی که به عشق و زیبایی تو گرفتار شود، دیگر نمیتواند از این عشق رها شود و آزاد گردد.
هوش مصنوعی: در شب هیچکس نمیتواند راهی پیدا کند، مگر اینکه نور چهره تو دلی را راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عطر خاصی اشاره دارد که نه به عطر عنبر و نه به رایحه غالیه تعلق دارد. به عبارتی، زیبایی و جذابیت آن چیزی است فراتر از این عطرها و ترکیبات، که نشان از ویژگیهای منحصر به فرد آن دارد.
هوش مصنوعی: گاهی او با گلهای خوشبو خود را میپوشاند و گاهی دیگر به مانند ماه، درخششی زیبا دارد که از غالیه عطرآگین ساطع میشود.
هوش مصنوعی: گاهی او با من درگیر است و برخی اوقات به صلح و دوستی میپردازد. گاهی دلش شاد است و گاهی غمگین.
هوش مصنوعی: بگو که من بدون دوست و یار چه احساسی دارم و چقدر میتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: این غزل به توصیف سنگین و ارزشمند بودن چیزها اشاره دارد. میگوید در حال حاضر همه چیز باری سنگین دارد و همچنان در دل خود نگهداری و راز و رمزهایی را در خفا دارد. در واقع، این متن به عمق و ارزش نهفته در اشیاء و امور اشاره میکند که ممکن است بهسادگی قابل مشاهده نباشند.
هوش مصنوعی: عاشقان مانند خسروان که با زبان تیز و نیرومند خود فرمانروایی میکنند، تو نیز زبان و بیان عاشقانهای را از چشمان سیاه و جذاب خود داری.
هوش مصنوعی: دولت و دین پادشاه ابومنصور تحت فشار و تهدید دشمنانش قرار دارد و در واقع، تکیهگاه او به خطر افتاده است.
هوش مصنوعی: گاه سخنان او مانند دارویی قوی برای کسانی است که از سختیها رنج میبرند و حالشان خوب میشود، درست همانطور که نیش کژدم را با افیون درمان میکنند.
هوش مصنوعی: از آسمانهای هفتگانه، نام او فراتر رفته است، زیرا او کسی است که عطای او به اندازهی بار هفتصد آسمان است.
هوش مصنوعی: همیشه باد مراقب جان اوست و ایزد نیز همواره نگهدارنده سلطنت او در دنیای بالا میباشد.
هوش مصنوعی: اگر دانش و آگاهی مامون از آسمان و ستارهها حاصل شده بود، هزار فرمانده و سردار مانند او در اداری امور وجود داشتند.
هوش مصنوعی: همیشه درخت مشکلات و چالشها، برای کسی که دشمن اوست، در مکانی روییده است که نام او از بغداد تا بلاساغون معروف است.
هوش مصنوعی: اگر به جای مامون، هزار فرمانده از دور و بر زمین بودند، همگی مانند مامون میبودند و به علم و دانش تجهیز شده بودند.
هوش مصنوعی: همیشه باغ درد و عذاب، مکان دشمن اوست که نامش از بغداد تا بلاساغون شناخته شده است.
هوش مصنوعی: در کنار تلاش و همت او، آسمان بلند به نظر میرسد که در مقایسه با مقام و منزلت او، بسیار پایین است و روزگار نرم و راحت نیز در برابر برکت و نعمتش کماهمیت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: آیا به یاد جام جم و سهم زال و زهره، و همچنین به یاد منوچهر و فر افریدون هستی؟
هوش مصنوعی: خداوند کسی را مانند تو در زمانهای مختلف آفریده است و جهانی چنین را برای او به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، از امروز تا روز قیامت، هیچکسی از زمان آدم تا حالا به عظمت تو وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: کسی که به تو نزدیک میشود و راهی برای رسیدن به تو پیدا نکرده، چگونه میتواند در کارهای دنیا به پیش برود؟
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که افرادی که به طمع نعمت و خوشیهای دنیا مشغولند، در نهایت در برابر قدرت و ثروت زندگی خودشان کاملاً وابسته میشوند. این وابستگی باعث میشود که آنها از شخصیت و عزت نفس خود دور شوند و به عنوان خدمتکار نعمتها و خوشیهای دنیوی به حساب بیایند. بنابراین، نباید به دنبال نعمتها و ثروتها بود، زیرا این امر ممکن است انسان را ذلیل و زبون کند.
هوش مصنوعی: تمام جهان به مهارتها و شیوههای مختلف مشغولاند، اما من از کار تو بهطور کامل غافل شدهام و فقط به تو فکر میکنم. تو هستی که به من حاشیه و زیبایی میبخشی، نه آن تکنیکها و فنون دیگر.
هوش مصنوعی: اگر با دجله و جیحون زندگی کنی، در دشت و بیابان، باید از تیزی تیغ خود را محافظت کنی و از خشکی و خطر این مناطق دوری کنی.
هوش مصنوعی: همیشه مردم به کسی که قدرت و مقام دارد، علاقهمند هستند و به خاطر وجود او و تأثیری که بر زندگیشان میگذارد، مجذوب او میشوند.
هوش مصنوعی: تو چرا به صداهای نالهی طبل و یا نی توجه میکنی؟ زمانی که خودت در میانهی یک جنگی، آرام و بیخبر نشستهای.
هوش مصنوعی: با گشایش نامه، همیشه تو را به راه میبرند و به مردم نیز دائماً به تو اشاره میکنند.
هوش مصنوعی: هرگز به سرنوشت قارون، که به خاطر ثروت و دشمنیاش با خدا هلاک شد، دچار نشو. تو که این چنین به دست خداوند افتادهای، در خطر عذاب هستی.
هوش مصنوعی: ای خداوند، همیشه روز تو خوش و شیرین بوده است، چرا که تو جز با تقدیر خوش، زاده نشدهای.
هوش مصنوعی: از خاک خشک، گل سرخی بیرون میآید و از سنگ سخت، نان به دست میآید.
هوش مصنوعی: هیچکس از نعمتها و برکات تو محروم نمانده و هیچکس از خدمترسانی تو زیان دیده نیست.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی آتش را در آب بفروشی یا اگر بگویی از آتش، آتشگران به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: یکی از افراد بزرگ و ثروتمندتر از گنجینههای اسکندر، و دیگری سخنی زیباتر از علم افلاطون دارد.
هوش مصنوعی: هرگز کسی نمیتواند به آرامش در دل آتش دست یابد و هرگز کسی نمیتواند در آب و بیتحرکی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: چشمهای دشمن تو مانند رود اسکندر هستند و دل دشمن تو همچون آتش افروختهای میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.