خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
سقیم لون و دل دوست را شفا ز سقم
مخالفانرا چون چوب موسی عمران
موافقانرا چون باد عیسی مریم
سرش چو قیر و شب دوستان از او چو بلور
تنش چو زرد و رخ ناصحان از او چو بقم
حدیث گوید چون گوهر و بریده زبان
غذا نجوید جز عنبر و دریده شکم
طرب ندارد وزو دوستان عدیل طرب
الم نداند و زو دشمنان رفیق الم
نهان هر دل بشناسد و ندارد فهم
حدیث گوید با هرکس و ندارد فم
زبانش نی شب و روز است ترجمان عرب
نظرش نی شب و روز است رهنمای عجم
علم بجست قلم برکشید از آنکه دو کس
جهان بزیر علم یافتند و زیر قلم
یکی امیر جهان اختیار هفت اقلیم
یکی رئیس اجل افتخار صد عالم
مکان مردی استاد بوالمعمر راد
چراغ مجلس انس و وفا امام امم
ز چرخ بهر معادیش کاستی و خلل
ز دهر بهر موالیش راستی و نعم
بگاه شرع زیادت ببخشد او ز سخا
بروز حشر سیادت ببخشد او ز کرم
ز خصم جان بستاند همی بتیغ و سنان
ز دوست دل برباید همی بزر و درم
نه هیچ فضل بود بر ضمیر او مضمر
نه هیچ لفظ بود بر زبان او مدغم
بلا شناسد گفتن جواب مردم لا
نعم شمارد گفتن جواب خلق نعم
عدوی خانه او جاودان عدیل عناست
حسود دولت او جاودان ندیم ندم
فلک بروی موالیش برفشاند گل
سما بجان معادیش برفشاند سم
بفضل گوهر معدوم را کشد بوجود
بجود گوهر موجود را برد بعدم
ایا بخاتم در دست ملک چون انگشت
و یا بمهر بر انگشت ملک چون خاتم
بفر و فال فریدونی و سیاست سام
بمهر و چهر منوچهری و جلالت جم
ز خلق دست بدی دور کرده چون دستان
ستم کننده براعد ای ملک چون رستم
ز روی جود ترا حاتم از شمار عبید
ز روی فضل ترا صاحب از شما رخدم
همی بتیغ کنی گردن مخالف نرم
زمین راست کنی وصلهاش را بقلم؟
بشادی آفت انده براست نفی دروغ
برادی آتش بخلی بداد مرگ ستم
بود معانی روشن پدید از قلمت
چنانکه نور مه و مشتری در ابر ظلم
توئی بگاه سخا درد آز را درمان
توئی بگاه سخن ریش جهل را مرهم
بجان تو که گر ابلیس را خبر بودی
که چون توئی بود اندر نژاده آدم
به پیش آدم صدره برخ بسودی خاک
بپیش آدم صدره بتن ببودی خم
شود چو مرجان لؤلؤ میان کام صدف
گر اوفتد ز حسام تو سایه بر قلزم
چو چشم مهر بود با دل تو چشمه نیل
بود چو بادیه پیش کف تو وادی زم
همیشه تا ز حرم ایمنی جدا نبود
همیشه تا نبود خرمی جدا ز ارم
همیشه تا ببهار است سبز و خرم باغ
همیشه تا بخزان است زرد و زار و دژم
دیار تو چو حرم باد جاودان ایمن
سرای تو چو ارم باد جاودان خرم
ز بخت رنج تو هر روز کم نشاط تو بیش
بجود نام تو هر روز بیش و مالت کم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر به تضاد همیشگی میان جنگ و علم، قلم، و قدرت اشاره شده است. شاعر توصیف میکند که هر دو عنصر قلم و تیغ به نوعی به یکدیگر وابستهاند و بر یکدیگر تأثیر میگذارند. همچنین، او از صفات مثبت و منفی که قلم و سلاح بر سرنوشت مردم میگذارند، صحبت میکند و به قدرت علم و دانایی در غلبه بر مشکلات انسانی تأکید میکند.
شاعر از ویژگیهای روحانی و اجتماعی شخصیتهایی چون امیران و علما میگوید و آنها را به شخصیتهای تاریخی چون فردوسی و منوچهری تشبیه میکند. او بر اهمیت صداقت، علم و توانایی در رهبری تأکید کرده و رابطه آن با موفقیت در اداره امور مملکت و زندگی مردم را مد نظر قرار میدهد.
در نهایت، شاعر بر ویژگیهایی چون جود، بخشش و صلحطلبی حاکم خوب تأکید میکند و میگوید که این ویژگیها میتوانند به آرامش و سعادت عمومی منجر شوند. به طور کلی، این شعر پیامی از اهمیت علم و قلم در ساختن جامعهای بهتر و سالمتر دارد.
هوش مصنوعی: همیشه بین قدرتهای نظامی و علمی تضاد وجود داشت، اما اکنون شرایط به گونهای شده که تقدیر و سرنوشت این دو را به هم پیوند داده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که همه چیز، چه خوشی و چه ناخوشی، از یک منبع سرچشمه میگیرد. این منبع به دشمنان و دوستان به یک اندازه تأثیر میگذارد و میتواند باعث راحتی یا سختی، شادی یا غم شود. به عبارتی، اوضاع زندگی تحت تأثیر یک نیروی واحد است و این نیروی واحد نقش کلیدی در تجربیات ما ایفا میکند.
هوش مصنوعی: تن و جسم دشمن از ضعف او به وجود آمدهاند، اما رنگ و دل دوست به خاطر بیماری، شفا مییابند.
هوش مصنوعی: مخالفان را سخت و بیرحم میتوان مانند چوبی که موسی را از آن به دریا منتقل کرد تصور کرد، در حالی که موافقان را میتوان به آرامی و نرمی باد عیسی مریم تشبیه کرد.
هوش مصنوعی: سرش مانند قیر و شب، دوستانش از او مانند بلور هستند. تنش زرد همچون رنگ لیمو و چهره ناصحان از او مانند بقم (گلابی) است.
هوش مصنوعی: سخن مانند گوهر باارزش است و کسی که توانایی سخن گفتن دارد، از چیزهای بیارزش بهرهمند نمیشود و بیشتر به آنچه باارزش و عطری خوش دارد، توجه میکند.
هوش مصنوعی: شادمانی وجود ندارد و دوستان شایستهای در کنار نمیآیند؛ دوست دشمنان را نیز نمیشناسد.
هوش مصنوعی: هر قلبی از واقعیتها و احساساتش آگاه است، اما در عین حال نمیتواند به وسیلهی گفتوگو با دیگران آن را به درستی بیان کند.
هوش مصنوعی: زبان او مانند شب و روز روشن است و کلامش همچون ترجمهای از زیباییهای کلام عربی به دیگر زبانها عمل میکند. او راهنمایی برای غیر عربهاست و درک و فهم عمیق او از زبانها و معانی به وضوح برای دیگران نمایان است.
هوش مصنوعی: علم، با قلمی که به دست گرفته، ظهور کرد و از آن دو نفر که در زیر علم و قلم قرار داشتند، یافت که دنیا به زیر علم آمده است.
هوش مصنوعی: شخصی در دنیاست که بر هفت اقلیم سلطنت دارد و دیگری که رئیس مرگ است، برتری و افتخار همه دانشمندان و عالمان را دارد.
هوش مصنوعی: این عبارت به یکی از شخصیتهای بزرگ و محترم اشاره دارد که در فضایی از دوستی و وفاداری در کنار دیگران، نقش مهمی ایفا کرده است. او به عنوان روشنایی مجلس و محفل، مورد توجه و احترام دیگران قرار دارد و به نوعی نمایانگر ارزشهای انسانی و اجتماعی است.
هوش مصنوعی: از چرخ روزگار برای آخرتش کم و کاستی وجود دارد، اما از زمانه برای حالش، حقیقت و نعمت به وفور است.
هوش مصنوعی: در زمان برپایی قوانین دین، او از سخاوت خود میافزاید و در روز قیامت نیز به خاطر بخششهایش، مقام و رهبری به او عطا میشود.
هوش مصنوعی: از دشمن جان را با شمشیر و نیزه میگیرد، اما از دوست دل را به راحتی میرباید و ثروت و دارایی را از او میستاند.
هوش مصنوعی: نه هیچ فضیلتی در درون او پنهان بود و نه هیچ کلامی بر زبانش وجود داشت.
هوش مصنوعی: مشکلات و مصائب را باید شناخت و به آنها پاسخ داد؛ وقتی مردم از ما سوال میکنند، پاسخ مثبت و خوبی باید ارائه دهیم.
هوش مصنوعی: دشمنان او همیشه در حال حسادت به خوشبختی و نعمتهای او هستند، اما او هرگز به آنها توجهی نمیکند و به زندگی خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آسمان (فلک) بر روی موی معشوق (موالیش) برف میافشاند و گل (سماء) بر جان معشوق (معادیش) میبارد. این تصویرسازی به حس زیبایی و لطافت موجود در عشق و ارتباط عاطفی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به لطف خدا، چیزی که وجود ندارد به وجود میآید و چیزی که موجود است، به نفع میبرد.
هوش مصنوعی: آیا انگشت ملایک به اندازهای با شکوه است که شبیه انگشتری باشد، یا آنکه نقش مهر ملک بر انگشت او به مانند خاتمی معتبر است؟
هوش مصنوعی: به استقبال خوشبختی و بخت فریدونی بروید و از سیاست سام بهرهمند شوید، با مهربانی و زیبایی منوچهری و عظمت جم.
هوش مصنوعی: ای ملک، مانند رستم، خود را از درشتی و بدی دور کن و دستانت را از ظلم و ستم دور ساز.
هوش مصنوعی: به خاطر بخشندگی تو، حاتم هم از شمار آدمهای سخاوتمند خارج میشود و بخاطر لطف و فضلت، بهترینهای دیگر هم تحت تأثیر قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: با نیشتی که به دشمنان خود میزنی، آیا نمیتوانی زمین را به شکل راست و درست درآوری و پیوندها را با قلم خود ایجاد کنی؟
هوش مصنوعی: شاد بودن، به معنای دوری از غصه و اندوه است. نفی و رد کردن دروغ، به استقبال آتش حسادت و کینه میرود که در نهایت منجر به مرگ درد و ظلم میشود.
هوش مصنوعی: معانی روشن و واضحی از قلم تو به وجود آمده است، مانند نوری که ماه و سیاره مشتری در ابرهای تاریکی میتابند.
هوش مصنوعی: تو در زمانهای سختی، تسکیندهندهی دردها هستی و در زمان گفتوگو، درمانگر جهل و نادانی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو میگویم که اگر ابلیس میدانست که تو چه موجودی هستی و چه جایگاهی در نژاد آدم داری، ممکن بود رفتار و واکنش متفاوتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در آستانه بهشت، درختی قرار دارد که خاک آن در برابر آدم به سمت زمین خم شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که لؤلؤ مانند مرجان در درون صدف قرار میگیرد و سایه شمشیر تو بر دریا بیفتد، این زیبایی و مقام را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه مهر و محبت با دل تو متصل باشد، چشمه نیل (آبی زیبا و دلانگیز) در دل تو جاری میشود، در حالی که بیابانهای خشک و بیروح در برابر دستان تو به یک وادی خوشآبوهوا تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه احساس امنیت و آرامش در حرم وجود دارد و همچنین تا زمانی که خوشبختی و شادی در جایی دیگر نیست، این احساس از بین نمیرود. به نوعی، ارتباط نزدیک بین امنیت و خوشحالی را در اینجا نشان میدهد.
هوش مصنوعی: باغ در فصل بهار همیشه شاداب و سرسبز است، اما در فصل خزان، حالتی زرد و ناراحت به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که سرزمین تو به عنوان یک مکان مقدس و امن بوده و محل زندگیات همیشه خوشبخت و سرشار از آرامش است.
هوش مصنوعی: از بداقبالی تو، هر روز از نشاط و شادابیات کاسته میشود، ولی نام و آوازهات هر روز بیشتر میشود و ثروتت کمتر میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
کجایی ای همه هوشت به سوی طبل و علم
چرا نباری بر رخ ز دیده آب ندم
چرا غرور دهی تنت را به مال و به ملک
چرا فروشی دین را به ساز و اسب و درم
تمام شد که ترا خواجگی لقب دادند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.