کافور بار شد فلک و کوه سیمرنگ
وز کوه کرد روی سوی دشت غرم و رنگ
کهسار سیمرنگ شد و چرخ سیمگون
آبی زریر گون شده باده عقیق رنگ
چرخ کبود مانده برو ابر جای جای
چون پر ز دوده آینه بر جای جای زنگ
از برف کوهسار شده پر سپاه روم
وز زاغ مرغزار شده پر سپاه زنگ
چون روی دوستان ملک گشت سرخ سیب
چون روی دشمنانش شده زرد با درنگ
میر ستوده بوالحسن آن آفتاب جود
شاه نبرد لشگری آن آفتاب جنگ
بادش همیشه دولت یار و نشاط جفت
بادش همیشه روی بیار و قدح به چنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیبایی از طبیعت و تغییرات آن است. در آغاز، تصویر کافوری که بر زمین فرود آمده و کوههای رنگارنگی که به سمت دشت میروند، به تصویر کشیده میشود. سپس به زیباییهای آسمان و رنگهای مختلف آب و چرخها اشاره میشود. همچنین، تضاد بین چهره دوستان و دشمنان نیز به تصویر درآمده است؛ دوستان شاد و سرخ، و دشمنان زرد و غمگین. در پایان، به شخصیت بوالحسن، که نماد بزرگی و ثروت است، اشاره میشود و امید به شادی و کامیابی دائمی برای او و یارانش مطرح میشود.
هوش مصنوعی: آسمان همچون کافور سفید و سبک شده و کوه ها به رنگ های مختلف درآمدهاند. از بلندی کوه، رنگ و چهره به سوی دشت تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: کوهها رنگین شدند و آسمان آبی با شفافیتی خاص، مانند بادهای با رنگ عقیق جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: چرخ آسمان در حالت تیرهای گرفتار مانده و ابرها در هر سو پراکندهاند، مانند اینکه آینهها در جایجای خود، غبار و کثیفی را به نمایش میگذارند.
هوش مصنوعی: برف کوه خاموش و سفید پوشیده است و به مانند لشکری بزرگ در طبیعت به نظر میرسد. همچنین، زاغها در دشتها به شکل دیگری به وجود آمدهاند که همچون سپاهی از زنگها در فضا حضور دارند.
هوش مصنوعی: وقتی چهره دوستان پر از رنگ و شادابی است، مانند سیب سرخ به نظر میرسد؛ اما چهره دشمنان به رنگ زرد و بیروح درآمده است.
هوش مصنوعی: حضور میرحسین بوالحسن، همچون آفتاب، نمایانگر بخشش و generosity است. او در میدان جنگ همچون نور خورشید، جلودار و فرمانده لشکر است.
هوش مصنوعی: همیشه باد و نسیم خوشی و خوشبختی به او رو کند و همواره حالت شاداب و سرحال داشته باشد، و دائم به چنگال خود جامی در دست داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زان می، که گر سرشکی ازان درچکد به نیل
صدسال مست باشد از بوی او نهنگ
آهو به دشت اگر بخورد قطرهای ازو
غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ
ای گوهر زمین ز وقار تو برده سنگ
گوهر بر مکارم تو خوار همچو سنگ
چندین هزار کوه ، که اوتاد گیتی اند
از حلم تو ربوده ثبات و گرفته سنگ
اعلام تو ز چهرهٔ نصرت فشانده گرد
[...]
تا کی ز گردش فلک آبگینه رنگ
بر آبگینه خانه طاعت زنیم سنگ
بر آبگینه سنگ زدن رسم ما و ما
علت نهاده بر فلک آبگینه زنگ
رنگیم و با پلنگ اجل کار زار ما
[...]
آن شهریار عالم و عادل که روز جنگ
بر شیر و بر پلنگ کند کوه و بیشه تنگ
پیدا شود که مرد کدامست و زن کدام
در تنگنای حلقهٔ مردان به روز جنگ
مردی درون شخص چو آتش در آهنست
و آتش برون نیاید از آهن مگر به سنگ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.