گنجور

 
قطران تبریزی

کافور بار شد فلک و کوه سیمرنگ

وز کوه کرد روی سوی دشت غرم و رنگ

کهسار سیمرنگ شد و چرخ سیمگون

آبی زریر گون شده باده عقیق رنگ

چرخ کبود مانده برو ابر جای جای

چون پر ز دوده آینه بر جای جای زنگ

از برف کوهسار شده پر سپاه روم

وز زاغ مرغزار شده پر سپاه زنگ

چون روی دوستان ملک گشت سرخ سیب

چون روی دشمنانش شده زرد با درنگ

میر ستوده بوالحسن آن آفتاب جود

شاه نبرد لشگری آن آفتاب جنگ

بادش همیشه دولت یار و نشاط جفت

بادش همیشه روی بیار و قدح به چنگ