ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقشها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
چشم احیا هیچکس از عیسی مریم نداشت
دست و تیغ غمزه بر قتل کسی بالا نرفت
زخم چشم راحت از همخوابی مرهم نداشت
چید بزمی ساقی دوران که در گیتی نبود
ریخت بر خاک وجود آبی که جامجم نداشت
هر دلی را شد به قصد دوستی وصلی نصیب
این ترازو ذرهای در وزن بیش و کم نداشت
تا توانی پی به معنی برد، ظاهربین مباش
کانچه در خاطر سلیمان داشت در خاتم نداشت
جامه احرام را قصاب تر کردم ز اشک
داشت آن آبی که چشمم چشمه زمزم نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و عرشی شاعر میپردازد و به موضوعاتی چون عشق، فقدان، و جستجوی حقیقت اشاره دارد. شاعر به زیبایی عوالم روحی و انسانی را توصیف میکند و از ناامیدیهایی که در زندگی وجود دارد سخن میگوید. او بر این نکته تأکید میکند که وجود عشق و دوستی، گاهی اوقات بیوزن و بیمعناست و به جای ظواهر، باید به باطن و حقیقت امور توجه کرد. همچنین اشارهای به تلاش برای درک عمیقتر از معنای زندگی و اشکهای ناشی از زندگانی دارد. در نهایت، شاعر بر اهمیت تجربههای حقیقی و خالص در زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دانشمندی که در دنیای خود غم و اندوهی ندارد، او توانسته است از ظاهر و شکلها عبور کند، اما همچنان ویژگیهای اصلی و مهم را درک نکرده است.
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی را نمیتوان در تعداد زیادی از آینهها به خوبی مشاهده کرد، زیرا اگر روحی در بدن وجود نداشته باشد، حتی اگر کسی به زیبایی نزدیک باشد، باز هم آن زیبایی نمایان نخواهد شد.
هوش مصنوعی: تأثیر مرگ بر زندگی انسانها به قدری عمیق است که هیچکس نمیتواند به اندازه عیسی و مریم، امید به حیات دوباره را در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: دست و تیغ زیبایی به طرف کشتن کسی بلند نشد، زیرا زخم چشم ناشی از راحتی با او، درمانی نداشت.
هوش مصنوعی: ساقی گردنفراز بزم را تدارک دید و نوشیدنیای را تقدیم کرد که هیچگاه در دنیا وجود نداشت. آن مایع را بر زمین ریخت، مایعی که شباهتی به جام کمی داشت.
هوش مصنوعی: هر دلی که به دنبال دوستی بود، به ارتباطی نیکو دست یافت و در این ترازوی عشق، هیچ چیزی کم و زیاد نبود.
هوش مصنوعی: تا آنجا که میتوانی به عمق مفهومها پی ببر، چون فقط به ظواهر اکتفا نکن. آنچه که در ذهن سلیمان بود، در ظاهر خاتم او نبود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شدت اندوه و گریهاش سخن میگوید که به قدری عمیق و فراوان است که لباس احرامش را خیس کرده است. او به یاد میآورد که این اشکها، آبی مانند چشمه زمزم ندارند و از غم و غصهاش نشأت میگیرند. به نوعی، شاعر احساس میکند که اشکهایش تنها نمادی از درد و شوقی عمیق هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت
گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر
سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت
ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش
[...]
چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد
آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت
منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او
[...]
هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نیافت
رخنه دل را صدف یک چند تا محکم نداشت
این زمان هر آدمی صد دیو را ره می زند
[...]
شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت
چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت
ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت
از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.