میکنم طوفی نمیدانم که طوف کوی کیست
هست محرابی نمیدانم خم ابروی کیست
شهسواری گردنم را در کمند آورده است
میکشد هرسو نمیدانم سر گیسوی کیست
شعلهای در جان نهان دارم ز حسن سرکشی
حیرتی دارم که این آتش ز عکس روی کیست
نیست یک دل کز خدنگ غمزه خونآلود نیست
این کمان ناز حیرانم که در بازوی کیست
بوی مشگی زین گلستان بر مشامم میرسد
باز باد آشفتهساز زلف عنبربوی کیست
هم ز مجنون میگریزد هم ز لیلی میرمد
من نمیدانم که آن وحشینگه آهوی کیست
سوختی قصاب عمری شد، ندانستی چه سود
کاین همه گرمی ز تاب قهر آتشخوی کیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات و عواطف عمیق شاعر است که در مواجهه با زیباییها و عشق، دچار سردرگمی و حیرت شده است. شاعر نمیتواند تشخیص دهد که عشق و زیباییهایی که به او دست میدهد به چه کسی تعلق دارد. او از شور و شوق درونی خود و اثرات جذبهای که از آن حاصل میشود صحبت میکند. همچنین، در شعر به تضادها و تناقضهایی در احساسات اشاره شده، مانند عشق و غم، و اینکه چگونه این احساسات او را درگیر کردهاند. در نهایت، شاعر به نوعی عذاب و سوختن از قهر و جدایی نیز اشاره میکند، به طوری که عشق او به شدت او را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی از عشق و شیدایی اشاره میکند که در آن انسان در پی محبوب خود است. او از طوفانی صحبت میکند که نمیداند سرچشمهاش کجاست و همچنین به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره میکند که نمیتواند مشخص کند چه کسی آن را دارد. این احساسات نشاندهنده حیرت و شگفتی شاعر در برابر عشق و زیبایی است.
هوش مصنوعی: یک مرد دلیر و شجاع مرا گرفتار کرده است و هر جا که میکشد نمیدانم این زیبایی کدامین شخص است.
هوش مصنوعی: در دل من شعلهای پنهان است که از زیباییات ناشی میشود. از دیدن چهرهات چنان شگفتزدهام که نمیدانم این آتش که در وجودم افروخته شده، ناشی از چهرهی کیست.
هوش مصنوعی: دلی نیست که از تیر غمزه پر از درد و خون نباشد. این کمان نازک من را گیج کرده که در دست کیست.
هوش مصنوعی: بوی خوشی از این گلستان به مشامم میرسد، به نظر میرسد که باد، موهای معطر و پریشان کسی را به همراه آورده است.
هوش مصنوعی: همه از جنونی که به سرشان میزند فرار میکنند، حتی لیلی هم از مجنون دور میشود. من نمیدانم این آهو که اینقدر بیپروا است، متعلق به کیست.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که قصاب در آتش خشم و کینه میسوزد، اما او نمیداند که این همه گرما و شدت از چه چیزی نشأت میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست
خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست
من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش
تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست
می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز
[...]
زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟
آن که از رخسار آتشناک و خال عنبرین
داغ دارد عالمی را لاله خودروی کیست؟
در خم ابروی پر کار که دارد ماه نو؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.