گنجور

 
قصاب کاشانی

می‌کنم طوفی نمی‌دانم که طوف کوی کیست

هست محرابی نمی‌دانم خم ابروی کیست

شهسواری گردنم را در کمند آورده است

می‌کشد هرسو نمی‌دانم سر گیسوی کیست

شعله‌ای در جان نهان دارم ز حسن سرکشی

حیرتی دارم که این آتش ز عکس روی کیست

نیست یک دل کز خدنگ غمزه خون‌آلود نیست

این کمان ناز حیرانم که در بازوی کیست

بوی مشگی زین گلستان بر مشامم می‌رسد

باز باد آشفته‌ساز زلف عنبربوی کیست

هم ز مجنون می‌گریزد هم ز لیلی می‌رمد

من نمی‌دانم که آن وحشی‌نگه آهوی کیست

سوختی قصاب عمری شد، ندانستی چه سود

کاین همه گرمی ز تاب قهر آتش‌خوی کیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

من پس زانوی غم تا یار هم زانوی کیست

خاطر من سوی او تا خاطر او سوی کیست

من نشسته روی بر آیینه زانوی خویش

تاکنون آن ماه چون آیینه رو در روی کیست

می رسد هر لحظه مشک آمیز باد صبح خیز

[...]

صائب تبریزی

زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟

چهره روز آفتابی از فروغ روی کیست؟

آن که از رخسار آتشناک و خال عنبرین

داغ دارد عالمی را لاله خودروی کیست؟

در خم ابروی پر کار که دارد ماه نو؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه