نهاده حسن تو بنیاد دلربایی را
گرفته گل ز رخت بوی بیوفایی را
کسی نیافته قدر برهنه پایی را
خراج نیست در این ملک بینوایی را
رسا نمیشود از سعی خامه تقدیر
به قد آن که بریدند نارسایی را
ز خون دل ثمری جلوه ده در این گلزار
چو سرو چند کنی پیشه خودنمایی را
ز زهد خشک به تنگ آمدم شراب کجاست
که تا به آب دهم خرقهٔ ریایی را
رضا به عشرت عالم نمیشود قصاب
کسی که یافت چو من لذت جدایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و دلربایی میپردازد و به نارساییها و ناکامیهای عاشقانه خود اشاره میکند. او نماد وفا و عشق را در گل میبیند، ولی از بیوفایی یاد میکند. شاعر میگوید که در جامعهای که از فقر و بینوایی رنج میبرد، ارزشهای حقیقی کمتر دیده میشود. او به تلاشهای بیثمر خود در تحقق سرنوشت اشاره میکند و از زهد خشک و بیروح رنج میبرد و خواهان شراب و لذت است. در نهایت، به جدایی و لذتی که از آن بدست آورده، اشاره میکند و میگوید که راضی به زندگی در دنیا نیست.
هوش مصنوعی: زیبایی تو پایه و اساس دلربایی را بنا نهاده و گلهای چهرهات بوی بیوفایی را به مشام میرسانند.
هوش مصنوعی: هیچکس ارزش و اهمیت کسی که بیچیز و برهنه است را درک نکرده است، و در این سرزمین بیسرپناه، هیچ کمکی به او نمیشود.
هوش مصنوعی: هرگز تلاش قلم نمیتواند به اندازهای که نیاز هست، نقصها و کمبودها را برطرف کند، زیرا هر چیزی زمانی مناسب برای خود دارد و نباید پیش از موعد به پایان برسد.
هوش مصنوعی: از عمق دردها و رنجهایت بهرهایی بردار و در این محیط زیبا مانند سروهای بلند، فروتن و با وقار باش و به خودنمایی نپرداز.
هوش مصنوعی: از زهد و پارسایی خسته شدهام، به دنبال شراب هستم تا بیاعتناییام را برطرف کند و این لباس ریا را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: کس نمیتواند به لذت زندگی در این دنیا رضایت کامل بدهد، چون کسی که طعم جدایی را مانند من چشیده، نمیتواند به خوشیهای ظاهری دل خوش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
[...]
اگر تو تازه کنی با من آشنایی را
بر افکنی ز جهان رسم بی وفایی را
ز راه مرحمت آن دم که از وفا گویی
بسوز همچو دلم برقع جدایی را
اگر چراغ نباشد شبِ وصال چه غم
[...]
شناخت آنکه غم و محنت جدایی را
بمیرد و نبرد سلک آشنایی را
به اختیار نگردد کس از عزیزان دور
ولی چه چاره کنم فرقت قضایی را
مکن به شمع مه و مهر نسبت رخ دوست
[...]
به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت
چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را
کمال حکمت او میکند بنات نبات
[...]
به کوی عشق مبر زاهد ریایی را
مکن به شهر بدآموز، روستایی را
جماعتی که به بیگانگان نمی جوشند
نچیده اند گل باغ آشنایی را
ز زلف ماتمیان ناخنی چه بگشاید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.