ای نگه با نظرت هم می و هم میخانه
گردش چشم تو هم ساقی و هم پیمانه
هم مسلمان ز تو حاجت طلبد هم کافر
طاق ابروی تو هم مسجد و هم بتخانه
نرگست با همه در آشتی و هم در جنگ
نگهت با همه هم محرم و هم بیگانه
لب شیرین تو هم قوت بود هم یاقوت
خال گیرای تو هم دام بودم هم دانه
گاه با وصل به سر میبرد و گه با هجر
گاه آباد بود دل ز تو گه ویرانه
تو گهی شمعی و گه گل چه عجب باشد اگر
که دهد دل به تو هم بلبل و هم پروانه
گفت قصاب تو دیوانه شدی یا عاشق
ای به قربان تو هم عاشق و هم دیوانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر مختلف نشان میدهد که محبوبش هم میتواند شمع باشد و هم گل، هم سایه دوست و هم بیگانه. او در این شعر به تضادهای مختلفی اشاره میکند، مانند اینکه چگونه نگاه محبوب هم میتواند ساقی و هم پیمانه باشد، و هم مسلمان و هم کافر به او نیاز دارند. در واقع، شاعر به این نکته تاکید میکند که زیبایی و魅یت محبوبش به گونهای است که همه را درگیر خود میکند و حتی خود شاعر را به حالت دیوانگی و عشق رهنمون میسازد.
هوش مصنوعی: ای نگاه تو هم باعث شادی و سرخوشی است و هم محلی برای تجمع این شادیها؛ چشمانت هم مانند ساقی و هم مانند پیمانه عمل میکند.
هوش مصنوعی: هر دو مسلمان و کافر از تو درخواست کمک میکنند، چرا که زیبایی ابرویت هم محل عبادت مسلمانان است و هم برای بتپرستان.
هوش مصنوعی: نرگس با همه روابط خوبی دارد و همزمان در حال جنگیدن است. نگاه تو هم به همه کس، همدیگر را میشناسد و هم غریبهها را.
هوش مصنوعی: لبهای شیرین تو هم قوت و غذا هستند و هم مانند یاقوتی زیبا. خال تو نیز مانند دام و دانهای است که من به آن وابسته و گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: دل انسان گاهی در شادی و وصال عشق است و گاهی در غم و جدایی. بعضی مواقع احساس سرخوشی و آبادانی دارد و در دیگر زمانها به خاطر دوری از معشوق خراب و ویرانه میشود.
هوش مصنوعی: گاهی تو مانند شمعی درخشان هستی و گاهی مانند گلی زیبا. تعجبی ندارد اگر دل بلبل و پروانه هر دو به تو عاشق شوند.
هوش مصنوعی: قصاب گفت آیا تو دیوانه شدهای یا عاشق؟ ای دوست، من هم به خاطر تو دیوانهام و هم عاشق.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا قدم در ره مردان ننهی مردانه
لافِ مردی مزن ای خواجهٔ نافرزانه
در حریمِ حرمِ عشق ترا ره ندهند
تا که از خویش به کلّی نشوی بیگانه
خویشتن بین بنبیند به جز از خود کس را
[...]
تو پریرویی و عالم ز تو پر دیوانه
نیست خالی ز تمنای تو یک فرزانه
نیست همتای تو کس قیمت خود را بشناس
که تویی درج فلک را گهر یکدانه
شانه را چند دهد زلف تو مشاطه به دست
[...]
دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه
بعد مردن اگر از قالب من خشت زنند
آیم و باز شوم خشت در می خانه
خواستم کین دل سودا زده عاقل گردد
[...]
پیش ما دام طرب نقل و شراب افسانه
نرگست راهزن عاقل و هم دیوانه
خیزد از بهر تو نظاره ز جا مستانه
ای نگاهت به نظر هم می و هم میخانه
ما نداریم نظر بر می و بر میخانه
کز لب و چشم تو می میکشم و پیمانه
نظره ساقی مستان پی مستی کافیست
مست این نشئه گریزد زمی و میخانه
طاق ابروی تو را تا که مهندس بوده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.