عالمی را کرده سرگردان طواف کوی تو
مینماید کج به مردم قبله ابروی تو
پنجه خورشید برمیتابد از روی غضب
از غرور حسن زور و قوت بازوی تو
در رهت از روی شوق ای قبله جان کردهام
پشت بر محراب تا دیدم خم ابروی تو
رو به هر جایی کسی دارد برای حاجتی
هست ما را ای شه درماندگان رو سوی تو
در بساط عشق چون پروانه آخر سوختیم
ای چراغ عاشقان از اشتیاق روی تو
وادی عشق است و در گردن من دیوانه را
کار صد زنجیر برمیآید از یک موی تو
پای تا سر عدل را نازم که در صحرای عشق
میستاند باج از شیر ژیان آهوی تو
دست کوتاه است از دامان آتش خار را
چون کشد قصاب این آتشعنان خوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل درباره عشق و شیدایی به معشوق سخن میگوید. او به توصیف زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود و دیگران میپردازد. عالم و مردم همگی به دنبال معشوق هستند، و خود را در جستجوی عشق او سرگردان میبینند. شاعر از شوق و اشتیاق خود میگوید و بیان میکند که عشق همچون پروانه او را سوزانده است. او بر این باور است که حتی با وجود سختیها و بند و زنجیرهای عشق، زیبایی و قدرت معشوق بسنده است تا بهترین آرزوها را برآورده کند. شاعر دستش را از دامان معشوق کوتاه میبیند و با این حال عشق و خواستهاش به شدت او را درگیر کرده است.
هوش مصنوعی: یک عالم به خاطر عشق و جذبه تو به شدت در حیرت و سرگشتگی است. او در حال گردش در اطراف محل سکونت توست و به شیوهای نامناسب و کج به سوی ابروی تو، که نماد زیبایی و جذب توست، مینگرد.
هوش مصنوعی: خورشید از شدت خشم و به خاطر قدرت و زیبایی تو، نورش را به صورت قوی برمیتابد.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، به خاطر شوق و اشتیاقی که دارم، به محراب پشت کردهام تا بتوانم خم ابروی تو را ببینم.
هوش مصنوعی: هر کسی در جستجوی حاجتی به جایی میرود و ما، ای پادشاه، نیازمند و درمانده به سوی تو روی آوردهایم.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، مانند پروانهای بودیم که در نهایت برای تو سوختیم. ای چراغ عاشقان، این اشتیاق به دیدن روی تو ما را به این حال و روز انداخت.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق، من به حدی دچار هستم که یک دیوانه با وجود داشتن صد زنجیر، تنها با یک موی تو میتواند آزاد شود.
هوش مصنوعی: من به طور کامل به عدالت ارادت دارم؛ چرا که در دنیای عشق، از قهرمانان بزرگ و قدرتمند مانند شیر، باج و حق را میگیرد.
هوش مصنوعی: دست انسان به اندازهای کوتاه است که نمیتواند از آتش دور شود. چطور ممکن است که قصابی بتواند آتش را از خود دور کند در حالی که خود به آن وابسته است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو
وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو
جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست
دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو
از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت
[...]
سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو
روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو
من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ نیست
غیر از آن ساعت که آرد باد صبحم بوی تو
هر کسی از غم پناه خود به جایی میبرد
[...]
مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو
دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو
هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت
صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو
پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست
[...]
ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
عالمی آشفته چون باد صبا از بوی تو
عقل می خواهد که گردد گرد کوی تو ولی
گرد اگر گردد نگردد هیچ گرد کوی تو
هر چه می بینم بود در چشم من آئینه ای
[...]
شاه خوبانی و ترکان خطا هندوی تو
سرکشان را طوق گردن حلقه گیسوی تو
تا تو رفتی آفتاب از زر همی تابد طناب
تا زند این خیمه فیروزه در اردوی تو
مدعی گیرم که چون آیینه رویین تن شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.