گنجور

 
قصاب کاشانی

شوی هرجا دچار چشمش اظهار محبت کن

در این می‌خانه چون وارد شوی می نوش و عشرت کن

به هر حالت که باشد دستگیری کن ضعیفان را

رسی بر مشهد پروانه گر روزی زیارت کن

درآ غافل به تن هرگه که بینی رفته‌ام از خود

به جز مهر تو هر چیزی که در دل بود غارت کن

ز جوش کشتگان تیغ ناز خویش عالم را

ز جا برخیز و بنما جلوه‌ای برپا قیامت کن

ز هجرت مردم و یک‌ره مرا بر سر نمی‌آیی

به قربان سرت گردم بیا و ترک عادت کن

به تعمیر وجودم آب ده شمشیر ابرو را

چه شد عمری است ویران کرده‌ای یک‌دم عمارت کن

نمی‌گویم برون‌آ، یا بمان بی اختیار من

برو ای جان و جانان آنچه فرماید اطاعت کن

لباس زندگی را نیست آسایش اگر خواهی

روی چون در کفن تا می‌توانی خواب راحت کن

حضور قلب بتوان یافت قصاب از قناعت‌ها

تو را چون کرد بسمل باش تسلیم و قناعت کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وحشی بافقی

فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن

سر کوی قناعت گیر تا باشی فراغت کن

به چندین گنج رنج و محنت عالم نمی‌ارزد

چرا باید کشیدن رنج عالم ترک راحت کن

اگر خواهی که هر دشوار آسان بگذرد بر تو

[...]

صائب تبریزی

خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن

به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن

ز نبض مستقیم او بود شیرازه عالم را

جهان را مستقیم از صحت آن پاک طینت کن

به حول و قوت خود رفع کن ضعف مزاجش را

[...]

جویای تبریزی

ز پهلوی ریاضت کسب انوار سعادت کن

دلت را از گداز تن حباب بحر رحمت کن

دل ز افسردگیها مرده ام را جانی از نو بخش

به شکر خند لطفی کار صد شور قیامت کن

صفای دل به نان خشک کی حاصل شود زاهد

[...]

بیدل دهلوی

حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن

عرق در سعی ریز و صرف تعمیر خجالت کن

درین بحر آبرویی غیر ضبط خود نمی‌باشد

چو گوهر پای در دامن کش و سامان عزت کن

ندارد مغز تمکین از خیال می‌کشی بگذر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
صامت بروجردی

تو را گفتند سلطان یعنی ای سلطان عدالت کن

تو را خواندند عادل پس ز مظلومان حمایت کن

تو را گویند راعی پس رعیت را حمایت کن

نگفتندت که بر بالین راحت استراحت کن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه