گنجور

 
قصاب کاشانی

عشق‌بازان جمله گلچین گلستان تواند

گل‌رخان خار سر دیوار بستان تواند

عاشقان بی‌دست و پایانند در درگاه تو

عارفان دریوزه‌گر بر خوان احسان تواند

ثابت و سیار گل چینند در ایوان تو

مهر و مه ته‌شمع فانوس شبستان تواند

شام‌ها را عکس خالت کرده عنبر در کنار

صبح‌ها دیوانه چاک گریبان تواند

خضرهای سبزه سرگردان در اطراف چمن

روز و شب در انتظار آب حیوان تواند

کوهساران در کمرها دامن خدمت زده

بحرها لب‌تشنگان ابر نیسان تواند

صوفیان از چار جانب روز و شب جویان تو

حاجیان از شش جهت لبّیک‌گویان تواند

گوسفندانند با قصاب جرگ عاشقان

روز و شب در انتظار عید قربان تواند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

آبها آیینه سرو خرامان تواند

بادها مشاطه زلف پریشان تواند

رعدها آوازه احسان عالمگیر تو

ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند

شاخ گلها دست گلچین بهارستان تو

[...]

رفیق اصفهانی

زین پریشانان مکش دامن که حیران تواند

کاین پریشان خاطران، خاطر پریشان تواند

هر طرف شاهی و هر سو عالمی حیران تو

از نگاه فتنه جو وز چشم فتان تواند

همچو من در خاک و خون افتاده هر جانب بسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه