نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست
آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
چون چراغی که به فانوس بسوزد شب و روز
دلم از عشق تو پیدا و نهان میسوزد
مژه از حسن تو چون شعله که در خس گیرد
دیده چون گشت به رویت نگران میسوزد
خال چون بر رخ سوزان تو دیدم گفتم
این سپند از پی چشم حَسدان میسوزد
شرح دلگرمی قصاب رقم نتوان کرد
قلم و کاغذ و گفتار و زبان میسوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به شدت و عمق احساسات عشق خود میپردازد و میگوید که عشق به معشوقش چنان آتشی در دل و جان او به وجود آورده که همه چیز را میسوزاند. او بیان میکند که این آتش فرقی نمیکند و به هر کس، چه پیر و چه جوان، آسیب میزند. دل او همچون چراغی در شب و روز از عشق معشوقش میسوزد و چشمش از زیبایی او نمیتواند به راحتی جدا شود. همچنین، اشاره میکند که زیبایی معشوقش همچون خالی بر چهرهاش، نگاههای حسودان را افروخته میکند. شاعر در پایان ابراز میکند که حتی نمیتواند احساسات خود را به درستی توصیف کند، زیرا کلمات و قلم نیز از عشق میسوزند.
هوش مصنوعی: دل و جان من فقط به خاطر آتش عشق تو نمیسوزد، بلکه عشق به چهره تو به اندازهای قوی است که همهی دنیا را در یک لحظه شعلهور میکند.
هوش مصنوعی: وقتی آتش عشق شعلهور میشود، فرقی نمیکند که کی و چه کسی باشد؛ همه را میسوزاند، صرفنظر از سن و سال.
هوش مصنوعی: دل من مانند چراغی است که به فانوس روشنایی میبخشد، شب و روز از عشق تو شعلهور است و این سوختن، هم آشکار و هم پنهان است.
هوش مصنوعی: مژههای تو مانند شعلهای هستند که در کنار علف میسوزند و چشمانم که به روی تو خیره میشود، از زیباییات دچار سوختگی میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که خال زیبای تو را بر چهره سوزانت دیدم، به خودم گفتم این زعفران است که به خاطر حسادت چشم کسانی که بدخواهند، میسوزد.
هوش مصنوعی: احساس شادی و خوشحالی کسی که در دلش عشق و امید دارد، آنقدر عمیق و غیرقابل وصف است که هیچ کلمهای، قلمی یا کاغذی نمیتواند آن را به درستی بیان کند. تمام وسایل نوشتاری و قدرت بیان نمیتوانند این احساسات را منتقل کنند و به نوعی، آنها به آتش میخورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد
بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد
خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن
زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد
همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم
[...]
باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
[...]
شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد
بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد
لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد
کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت
[...]
پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
که دل آبله بر ریگ روان میسوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان میسوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.