«و هُوَ مَعَکُم» گفت از این معنی چه خواست؟
یعنی جانها در بقای حق فناست
این معیت چیست باری فیالمثل؟
جان جانها صوت و این معنی صداست
منتهی هرگز نگردد سر عشق
سر عاشق منتها در منتهاست
بیحلول و اتحاد آن شاه عشق
لایزال و لم یزل مهمان ماست
گفتمش: بنشین و بنشان فتنه را
خاست واندر خاستن صد فتنه خاست
صدهزاران نامه دارد شاه عشق
در طی هر نامه ما را نامههاست
قاسمی، طالب ز فرط اشتیاق
چون گذشت از جان، ز جانان مرحباست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان مفهوم عشق و حضور الهی میپردازد. شاعر از معیت با حق و فنا شدن جانها در او صحبت میکند و بیان میدارد که عشق بیحد و اندازه است و در نهایت به مفهوم اتحاد میان عاشق و معشوق اشاره میکند. او به شاه عشق اشاره میکند که بدون تغییر و همیشه در میان ماست. در انتها، شاعر از قاسمی نام میبرد که به دلیل اشتیاق شدید خود، از جان خود میگذرد و به معشوق میرسد. این مضامین نشاندهنده عمق و ابدیت عشق و ارتباط آن با الهیت هستند.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که خداوند همیشه با انسانهاست و آنها نمیتوانند از حضور او جدا شوند. در حقیقت، وجود انسانها در واقع به واسطه وجود خداوند است و آنچه که در عالم وجود دارد، در نهایت به او وابسته است. به عبارت دیگر، انسانها در وجود خود، نشانهای از حقیقت الهی هستند و در حقیقت، وجود آنها در سایه وجود پروردگار معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: این مجموعهای از همنشینی و ارتباطات است که به نوعی به جانها حیات میبخشد. آنچه که در اینجا به عنوان صدا بیان شده، نشاندهندهی وجود و احساسات عمیقتری است که از این ارتباط ناشی میشود.
هوش مصنوعی: عشق هرگز به نهایت نمیرسد و سرنوشت عاشق همیشه در جستجوی کمال و بالاترین نقاط است.
هوش مصنوعی: عشق جاودانی و یکتایی که هیچگاه تغییر نمیکند، در زندگی ما حضوری همیشگی دارد.
هوش مصنوعی: به او گفتم: بنشین تا فتنه را آرام کنم، اما وقتی نشستم، خود فتنه دوباره به تلاطم درآمد.
هوش مصنوعی: شاه عشق هزاران نامه نوشته است و در هر کدام از این نامهها، ما را یادآوری میکند.
هوش مصنوعی: قاسمی، به خاطر شدت میله و عشقش، وقتی که از جان خود گذشت، به معشوقش سلام میفرستد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست
مرغ را بیپر پرانیدن خطاست.
ای نگارین چون تو از خوبان کجاست
نیست کس را آنچه از گیتی تراست
قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک
مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
[...]
«ای قوامی هر که چون تو نانباست
تا قیام الساعه فخر شهر ماست »
«گندم فضل خدای از بهر تو
کشته اندر دستگرد کبریاست »
«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست
[...]
رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
آفتابش در سخاوت مقتدیست
واسمان را در کفایت مقتداست
طبع شد بیگانه با آز و نیاز
[...]
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.