معراج عاشقی، که فنا در پی فناست
در طور عشق شیوه مستان کبریاست
با عقل کم نشین،که مقام تحیرست
همراه عشق شو، که صفا در پی صفاست
عشقست هرچه هست و بگفتیم و گفته اند
عشقست بوصل دوست رساند بضرب راست
گویی: ملامتی شور و رسوای خاص و عام
آری بعشق روی تو کان نور والضحاست
هرچیز کز تو آید بر جان ما خوشست
گر لطف و قهر باشد، اگر جور، اگر جفاست
دی یار می گذشت و رقیب از عقب رسید
گفتم که: عمر می رود و مرگ در قفاست
قاسم مباش منکر مستان راه عشق
همراه عشق باش، که همسایه لقاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و صعود روحی عاشقان اشاره دارد. شاعر میگوید عشق حقیقتی است که باید در جستجوی آن بود و با عقل نمیتوان به درک آن رسید، چون مقام عشق خود نوعی تحیر و شگفتی است. عشق هر آنچه وجود دارد و به ما آرامش میبخشد، و با وجود چالشها و مشکلات، همه چیز از سوی معشوق خوب است. همچنین، این شعر به گذر عمر و نزدیک بودن مرگ اشاره میکند و تشویق به پیروی از عشق و فراموش کردن موانع و رقیبان مینماید. در نهایت، نویسنده تأکید میکند که عشق راه رسیدن به وصال محبوب است و باید به آن پایبند بود.
هوش مصنوعی: عاشقانهترین حالت، وقتی است که انسان در عشق غرق میشود و در این مسیر، نابود شدن در پی نابودی دیگران را تجربه میکند. در واقع، در عشق، نوعی حالت بیخودی و سرمستی وجود دارد که بسیار عمیق و والا است.
هوش مصنوعی: با اندیشه محدود ننشین، زیرا اینجا جایی برای حیرت و شگفتی است. با عشق همراه شو، زیرا پاکی در پی پاکی میآید.
هوش مصنوعی: عشق تنها چیزی است که وجود دارد و ما و دیگران نیز همین را گفتیم. عشق انسان را به وصال محبوب میرساند و این ارتباط واقعی و مستقیم است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو ملامتی را به جان خریدهای که همهی مردم از آن صحبت میکنند. عشق به روی تو مانند نوری است که همه جا را روشن میکند و در دلها نفوذ مینماید.
هوش مصنوعی: هر آنچه که از جانب تو به قلب ما برسد، برای ما خوشایند است؛ چه با محبت باشد، چه با خشم، چه ناملایمتی یا بیرحمی.
هوش مصنوعی: دوست محبوبم از کنارم میگذشت و رقیب از پشت سر به من رسید. گفتم که: عمر به سرعت در حال گذر است و مرگ هنوز در انتظار است.
هوش مصنوعی: قاسم، نگو که نیکو نیستی، بل که باید با عشق همگام شوی و در کنار عشق باشد، زیرا عشق در همسایگی وصال و دیدار قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.