تو نور یقین آمدی و رهبر راهی
از نور جمالت نتوان گفت: کماهی
عارف بگرفتست بیک حمله تجرید
از دولت دیدار تو از ماه بماهی
بی تو نتوانم نفسی زیستن، ای دوست
ای نور دل و دیده، که پشتی و پناهی
خاطر چه کند چون نکند توبه فراموش؟
چون رهبر راه آمدی و رهزن راهی
چندان که دویدم بجز از دوست ندیدم
جز دوست ندیدم به جهان آمر و ناهی
در زمره ما جمله سگان رهبر راهند
زاهد، تو رباهی و ندانم چه رباهی
قاسم، همه یاران بره توبه برفتند
تو توبه کن از خویش، که تقصیر و گناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فراق از یک دوست نوشته شده است. شاعر از نور و جمال دوستش سخن میگوید و اعتراف میکند که بدون او نمیتواند زندگی کند. او تأکید میکند که در مسیر زندگی تنها دوست را میبیند و دیگران را نادیده میگیرد. همچنین به توبه و حالت روحی خود اشاره میکند و بیان میکند که همه یارانش از راه راست منحرف شدهاند و او در جستجوی وصال دوستش است. اشاره به زهد و رهبری نیز در متن دیده میشود که نشاندهندهی نوعی خلوص و جستجوی معنوی در روابط انسانی است.
هوش مصنوعی: تو به عنوان روشنایی یقین به دنیا آمدی و رهبری را بر عهده گرفتی که نمیتوان به زیباییات وصفی بیان کرد.
هوش مصنوعی: عارف با یک تأثیر روحانی و بینظیر، از نعمت و خوشبختی دیدار تو بهرهمند شده است، گویی که او از ماهی به ماهی دیگر منتقل شده باشد.
هوش مصنوعی: بی تو نمیتوانم حتی یک نفس زندگی کنم، ای دوست، ای نور قلب و چشمانم، که تو پناه و حمایت من هستی.
هوش مصنوعی: دل چه کار کند وقتی که توبه را فراموش کند؟ وقتی که راهنما در راه آمده و دزد هم در راه است.
هوش مصنوعی: هرچقدر که دویدم، جز دوست هیچکس دیگری را در دنیا ندیدم، نه فرمانروا و نه نهیکنندهای.
هوش مصنوعی: در میان ما همه مثل سگان، راهنما و پیشوای راهند. ای زاهد، تو هم مثل یک گرگ هستی و نمیدانم چه نوع گرگی هستی.
هوش مصنوعی: قاسم، همه یاران تو از گناه و خطا خود را پاک کرده و توبه کردهاند، حالا تو هم باید از خودت توبه کنی، چرا که نقص و اشتباه در تو نیز وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
می خواه، که بدخواه به کام دل تو گشت
وز بخت بد اندیش تو آورد تباهی
شد روزه و تسبیح و تراویح به یک جای
[...]
ای ماه سیه پوش تو روشن شده ماهی
هم شمع سرای من و هم پشت سپاهی
از قامت و قدّ تو برد سرو بلندی
وز حلقۀ زلف تو برد قیر سیاهی
جانم به صلاح آید از آن نوش لب تو
[...]
ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی
منشی فلک داده بر این قول گواهی
جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان
ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
ناخورده مسیر قلمت وهن توقف
[...]
ای بر صفت یوسفیت حسن گواهی
ماننده یوسف شده در غربت شاهی
حسن تو ترا بی بخبری برده به تختی
مهر تو مرا بی گنهی کرده به چاهی
از لعل تو یک خنده و از عقل جهانی
[...]
رخ باز نهادم به سماوات الهی
تا بر سر گردون بزنم نوبت شاهی
رخت و خر خود را همه بگذاشتم اینجا
چون یار مسیحم، بسم این چهرهٔ کاهی
از من مطلب مهر خود، ای شاهد دنیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.