تو شاه جهانی و ندانم که چه شاهی؟
حیران تماشای تو از ماه بماهی
گر ملک و ملک وصف کمالات تو گویند
اسرار کمال تو ندانند کماهی
ای عشق، چه چیزی و ندانم که چه چیزی؟
هم جاه و جمالی تو و هم پشت و پناهی
بی تو نتوان بود، بهر حال که باشد
هم راهزن جانی و هم راهبر راهی
گر آینه ات روشن و صافیست ببینی
ذرات جهان آینه حسن الهی
گر ملک ابد میطلبی، رو بخدا آر
کانجا نبود رسم تناهی و تباهی
قاسم، تو ازین زمره جهال بپرهیز
کایشان نشناسند و له راز ملاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد و او را به عنوان شاه جهانی معرفی میکند. او حیران از تماشای این عشق است و میگوید که حتی اگر دیگران در مورد کمالات این عشق صحبت کنند، به رازهای عمیق آن پی نمیبرند. عشق همزمان مقام و زیبایی است و به عنوان پناهگاهی برای انسانها عمل میکند. شاعر تأکید میکند که بدون این عشق نمیتوان زندگی کرد، زیرا عشق هم میتواند خطرساز باشد و هم راهنمای انسان. او به وجود کمالات الهی اشاره میکند و توصیه میکند که از جمع جهال دوری کنیم، زیرا آنها به عمق معانی عشق و جمال الهی دست نمییابند.
هوش مصنوعی: تو سرآمد جهانی و نمیدانم چه مقام و جایگاهی داری؟ من فقط به تماشای تو نشستهام و مانند ماه به زیبایی تو خیره شدهام.
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاهی و ویژگیهای نیکویت را توصیف کنند، اما از رازهای کمال و برجستگیهای واقعی تو آگاه نخواهند بود.
هوش مصنوعی: ای عشق، نمیدانم تو چه هستی و چه ویژگیای داری. تو هم زیبایی و شکوهی و هم پناه و امنیتی برای من.
هوش مصنوعی: من بدون تو نمیتوانم زندگی کنم، حتی اگر یکی به من آسیب برساند و دیگری راه را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر آینهات پاک و شفاف باشد، میتوانی زیباییهای الهی را در جزییات جهان ببینی.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال پادشاهی جاویدان هستی، به سوی خدا برو، زیرا آنجا هیچ نشانهای از پایان و زوال وجود ندارد.
هوش مصنوعی: قاسم، تو از این گروه نادانان دوری کن؛ زیرا آنها نه حقیقت را میشناسند و نه به راز و رموز آگاهی دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آینه قدرت بیچون الهی
نور رخت از طرّه شب برده سیاهی
خط بر رخ زیبای تو کفرست بر اسلام
رخسار و سر زلف تو شرعست و مناهی
آن جسم نه جسمست که روحیست مجسّم
[...]
قرآن چه بود مخزن اسرار الهی
گنج حکم و حکمت آن نامتناهی
در صورت الفاظ معانیش کنوزست
وین حرف طلسمیست بر آن گنج الهی
لفظش بقراآت بخوانی و ندانی
[...]
ای از خط تو زنگ بر آئینه شاهی
تو شاهی و پیش تو بتان جمله سپاهی
آن لب نه زلال است که خمریست بهشتی
آن نقطه نه خال است که سریست آلهی
رویت به غلامی دلم خط به در آورد
[...]
ماهیست نشسته به سر مسند شاهی
می نازد و پیداست از او فرّ الهی
از ملک جهان کام دلت جمله روا باد
در دامن مقصود تو باد آنچه تو خواهی
پشتم به تو گرمست و دلم با غم تو خوش
[...]
در وصف جمال تو توان گفت که: ماهی
کس وصف جمال تو نداند بکماهی
ای عشق دل افروز، ندانم که چه چیزی؟
هم حشمت و جاه آمدی و پشت و پناهی
دلها همه حیران تو گشتند بیک بار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.